Monday, April 23, 2007

نویسندگان هفته نامه ی توقیف شده ی پیام مردم در دادگاه




چهار تن از نویسندگان هفته نامه ی توقیف شده ی پیام مردم

امروز در سنندج محاکمه شدند


خبر نگار ژانی گل – از سنندج


امروز دوشنبه 3/2/86 ساعت 9 صبح شعبه ی یک دادگاه حقوقی سنندج شاهد محاکمات چهار تن از نویسندگان هفته نامه ی توقیف شده ی پیام مردم بود. قاضی علوی ریاست دادگاه را بعهده داشت و از 14 نغر هیات منصفه 7 نفر در دادگاه حضور یافتند. قاضی علوی خلاصه ای از اتهامات متهمان را در مورد درج مطلب خلاف واقع و تشویش اذهان عمومی علیه نظام جمهوری اسلامی را برای حضار خواند.

ایرج عبادی روزنامه نگار – مترجم و شاعر - اجلال قوامی نویسنده – جمشید وزیری میریرکل پیشبن تربیت بذنی استان کردستان و کاوه حسین پناهی از نویسندگان هفته نامه ی مذکور هر یک در آخرین دفاع خود اتهامات وارده را رد کردند. و خواستار توجه بیشتر مسولان استان به شرایط محرومیت استان کردستان شدند. تا بجای پرونده سازی برای اهل قلم با ایجاد فضای نقد و گفتمان در راه نابسامانی های اجتماعی قدم بر دارند. وبه گسترش اطلاع رسانی مطبوعات به جای توقیف آنها بهای بیشتری داده شود. با اعلام تنفس از سوی ریاست دادگاه هیات منصفه به شور نشستند. وجلسه دادگاه در ساعت 11.45 دقیقه ی قبل ار ظهر پایان یافت رای متهمان بعدا کتبا به آنها اعلام خواهد گردید
.

Tuesday, April 3, 2007

ادامه ی احضار قلم به دستان و روشنفکران کرد به دادگاه




احضار ایرج عبادی روزنامه نگار کرد
برای بار سوم به شعبه یک دادگاه سنندج



خبر نگار ژانی گل در سنندج- بر اساس اطلاعات در یافتی ایرج عبادی شاعر – نویسنده – مترجم و رورنامه نگار سنندجی و سر دبیر پیشین دو هفته نامه های ئاسو و کرفتو به شعبه ی یک دادگاه سنندج احضار گردید. نامبرده باید در در روز دوشنبه ساعت 9 صبح تاریخ 3/2/86 خود را به دادگاه معرفی نماید. اتهام نامبرده درج مطالب خلاف واقع علیه جمهوری اسلامی در رابطه با قتل های زنجیره ای مندرج در هفته نامه ی توقیف شده ی پیام مردم بوده است. عبادی در حال حاضر با وثیقه ی 5 ملیون تومانی و ضمانت یک کارمند رسمی آزاد شده و منتظر رای هیات نظارت مطبوعات و دادگاه سنندج می باشد.

Monday, March 26, 2007

2707 مبارک





نوروز بر همگان مبارک

Saturday, March 17, 2007

چهار شنبه سوری مبارک
چهار شنبه سوری این جشن دیرین را پر شور تر از همیشه جشن می گیریم و 29 اسفند همه با هم بیرون از خانه هایمان خواهیم
بود تا بگویم ایران و ایرانی زنده است و نمی میرد

Saturday, February 17, 2007

بیانیه ی اعتراضی جمعی از نویسندگان و شعرای کرد

توجه

بیانیه ی جمعی از نویسندگان و شعرای کرد



تشکیل کانون نویسندگان و شعرای کرد
! یک ضرورت تاریخی ست

ملت شریف کردستان

اخیرا" در گوشه وکنار استان کردستان شنیده شده است , و درج در وب لاگ ( روزگار ما . بلاگ فا. کام) که افرادی که اکثریت آنها حتی با زبان و فرهنگ کردی آشنایی ندارند و فاقد و جاهت نویسندگی می باشند . با استفاده از بازار آشفته ی عدم امکان فعالیت قانونی نویسندگان و شعرای کردستان اقدام به تشکیل کانون خود خوانده ی نویسندگان کرد کرده اند . شایان ذکر است که کانون نویسندگان کرد سالهاست توسط نویسندگان پر توان کردستان، بطور غیر علنی و گاه پراکنده فعالیت داشته و بارنج بی شمار در آگاهی و رشد فرهنگ بالنده ی کردستان تحمل شداید فراوانی اعم از تبعید ، زندان و ممنوعیت از نوشتن را در کارنامه ی پر افتخار نویسندگی خود داشته و دارند. بیگمان تشکیل علنی چنین کانونی فقط توسط شخصیت های نام آور کردستان که سالها با نوشتن مقالات ارزنده و چاپ کتابهای گرانقدر که در عرصه فرهنگ – تاریخ و ادب کردستان وتسلط بر زبان ملی خود منشا اثر بوده اندو کتاب خانه های کردستان را بارور کرده اند، امکان پذیر می باشد. هر گونه سو استفاده به نام نویسندگان بزرگ کرد از طرف کسانی که احیانا بطور فرمایشی جمع و بعضی از آنها در گدشته کار نامه شان برای مردم ما روشن است و شایستگی این نام ارزشمند را ندارند، از سوی ملت کرد و اهل قلم رنج دیده و ستمدیده اش محکوم می باشد.

جمعی از نویسندگان و شعرای کردستان
۲۷/ ۱۱/ ۸۵ امضا محفوط

Thursday, February 8, 2007

خاک پایت سرمه ی چشم من است


به جا گذاشتن خاطرات و دلبستگی ها وترک دنیای مادی برای رسیدن به افق هایی روشن تر و حقوق از دست رفته کار مبارزین راستین است ...و در مقابل مبارزین وفعالین خانه نشین از کوچکترین چیزها نمی گذرند و بزرگترین ادعا و شعارها را بر لب دارند

Sunday, February 4, 2007

قلم نمی میرد


سالهاست که قلم در مبارزات کرد نقشی مهم دارد و جنگ مسلحانه و چریکی تقریبا" در جایی دیده نمی شود ولی سوال اینست : آیا قلم ایتقدر خطرناک است که دیکتاتور ها و فاشیست ها افراد مسلح تروریست را رها نموده و هم و غمشان سر کوب و ایجاد فضای رعب و وحشت میان روشنفکران قلم بدست ومردم شده است؟ اگر نگاهی کوتاه به چند ماه گذشنه بیاندازیم آمار بالای دستگیری و سرکوب و حتی اعدام را در میان روشنفکران و دانشجویان ومردم کردستان خواهیم فهمید. اگر اسلحه ایی داشتم تا می توانستم از آن قلم هایی درست می کردم تا هیج گاه نوشته هایم شهید نشوند وبه فکر از بین بردن انسانی نباشم

Saturday, February 3, 2007

سه حزب و سازمان دیگر به کنگره‌ی ملیتهای ایران فدارل پیوستند

اطلاعیه‌ در مورخه‌ی 27/01/2007 اکثریت اعضای اصلی کنگره‌ی ملیتهای ایران فدرال ، جلسه‌ی دوره‌ای خود را در لندن برگزار نمود. در این نشست گزارش فعالیتهای کنگره‌ ارائه‌ گردید ، بعد از بحث وتبادل نظربرنامه‌ ی کار وفعالیت کنگره‌ را برای سال 2007 به‌ تصویب رسانید ، در ضمن سه‌ سازمان و حزب دیگر که‌ تقاضای عضویت آنها قبلا" به‌ اطلاع کنگره‌ رسیده‌ بود ، بعد از بررسی به‌ موافقت اجماع حاضرین در نشست عضویت آنها در کنگره‌ مورد قبول قرار گرفت. که‌ عبارتند از: 1- حزب آزادی کوردستان 2- حرکت بیداری ملی آدربایجان جنوبی 3- انجمن فرهنگی کردهای خراسان.

Friday, February 2, 2007

فدرالیسم و انجمن‌های ایالتی در ایران

از انقلاب مشروطیت به بعد با الهام از قانون انجمن‌های ایالتی وولایتی که رکن اصلی مشروطیت بود ، فدرالیسم بدفعات مختلف در میان سیاستمداران و بخش‌های آگاه جامعه مطرح شده اما بعلت مخالفت مستبدین با آن و نیز عدم توجه متجددین به اهمیت مساله در اثر فشارهای سیاسی بعد از مدتی به خاموشی گرائیده است اما این امر می‌بایست روزی بطور ریشه‌ای طرح می‌شد و بحث دموکراسی را از انحصار نخبگان خارج و بمیان توده مردم می‌برد.بحث فعلی فدرالیسم که از پانزده سال پیش بلا فاصله بعد از پایان جنگ با عراق در ایران شروع شده و هر روز تعمیق می‌یابد بدلیل تغییر اوضاع منطقه و تحولات بین المللی و نیز بالا رفتن اگاهی عمومی در ایران و جدی بودن افراد وطرفداران فدرالیسم و بیشتر از همه بر آمد جدید جنبش‌های ملی تا رسیدن به یک نتیجه مشخص ادامه خواهد یافت. از این به بعد دیگر لازم نیست فدرالیسم تحت لوای انجمن‌های ایالتی عنوان شود زیرا هم اکنون حکومت ایران در مقایسه خود با کشور‌های همسایه که نظام فدراتیو را برای نو زائی سیاسی خود انتخاب کرده اند از نظر ساختاری عقب است. جامعه ایران رشد یافته تر از همسایگان است و در دراز مدت ساختار عقب مانده را بر نخواهد تابید و لذا فدرالیسم آینده منطقه ما است. قبل از اینکه در دهه پایانی قرن بیستم بحث فدرالیسم مستقلابرای مدرنیزاسیون ساختار کشوری و حراست ازهویت زبان وفرهنگ‌های غیر فارس در ایران مطرح بشود همواره بحث آن در کنار ضرورت اجرای قانون انجمن‌های ایالتی ولایتی و سیاست عدم تمرکز عنوان می‌شد اما برای سیاستمداران نسل دوران جنگ سرد با تمام تعارفات در عمل قانون انجمن‌های ایالتی نیز پذیرفتنی نبود.امروز کسانی که حتی قانون انجمن‌های ایالتی را قبول ندارند بطور ضمنی می‌پذیرند که به مشروطیت و دموکراسی و سپردن کار مردم بخود مردم اعتقاد ندارند بنا براین نوشته حاضر آنان را مورد خطاب قرار نمی‌دهد اما کسانی که برای مخالفت با فدرالیسم اجرای قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی را مطرح می‌کنند لازم است به این پرسش جواب بدهند که قانونی را که یکصد سال پیش براساس تقسیمات کشوری سنتی آنروزنوشته شده چگونه می‌خواهند در شرابط امروز که جمعیت نسبت به آن دوره ده برابر شده و مراکز استراتژیک سیاست و افتصاد جابجا شده اند اجرا بکنند؟ و اگر بخواهند آن قانون را اصلاح و با شرایط فعلی جامعه منطبق نمایند نتیجه همان خواهد شد که از نظر حقوقی فدرالیسم نامیده می‌شود در آن صورت مخالفت فقط به عنوان فدرالیسم محدود خواهد بود که بحث جداگانه‌ای است. وگرنه از همان ابتدا قانون انجمن‌های ایالتی با درک آنروزی ایرانیان ازفدرالیسم نوشته شده است.پس از برقراری مشروطه در زمان مظفرالدین شاه بموجب قانون تشکیل ایالات و لایات در سال ١٢٨٥ شمسی ، ممالک محروسه ایران به چهار ایالت ، آذربایجان ، خلیج عجم ، خراسان و سیستان ، کرمان و بلوچستان و همچنین دوازده ولایت ، گیلان ، مازندران ، کردستان ، لرستان ، خوزستان ، عراق عجم ، استر آباد ، زنجان ، کرمانشاهان ، همدان ، اصفهان ، یزد و دارالخلافه تهران تقسیم شد که با اندکی تغییر منطبق است بر تقسیمات کشوری که در زمان ناصرالدین شاه انجام گرفته است. آنچه که از این قانون باید اخذ شود روح دموکراتیک آن است نه جزئیات آن که اکنون غیر قابل اجراست با اینهمه تعریفی که این قانون از ایالت و ولایت دارد کاملا منطبق است با معیار‌های فدرالیستی و قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی متمم قانون اساسی نیزهمان تعریف را قبول کرده است. در ماده دوم این قانون ایالت وولایت به شرح زیر تعریف شده است:ایالت: قسمتی از مملکت است که دارای حکومت مرکزی می‌باشد و حاکم آن والی نامیده می‌شود.ولایت: قسمتی از مملکت است که دارای یک شهر حاکم نشین و توابع آن باشد. ولایت ممکن است تحت نظر ایالت مربوطه و یا تابع پایتخت باشد. می دانیم که متمم قانو.ن اساسی مشروطه با الهام از قوانین بلژیک نوشته شده و علیرغم آشنائی رهبران مشروطه با قوانین انگلیس و فرانسه دلیل انتخاب قوانین بلژیک بعنوان الگو این بوده که جامعه بلژیک مانند ایران آنروز سلطنتی مشروطه وچند فرهنگی بوده است و بی شک نویسندگان قانون انجمن‌های ایالتی با توجه به ساختار فدرال سنتی ایران در انتخاب مدل دقت بخرج داده و آن را نوشته اند. در حال حاضر بحث فدرالیسم در ایران تکامل یافته بحث انجمن‌های ایالتی دوره مشروطه است و نمیتواند بعنوان بدیل آن مطرح شود چون هردو یکی است وفقط زمان و شرایط عوض شده است.و فرم متناسب با شرایط امروز فدرالیسم می‌باشد. درمناطق غیر فارس نشین ایران امروز نمی‌توان ادعای ازادیخواهی داشت ولی از ستم فرهنگی و اقتصادی که بمردمان آن مناطق می‌شود حرف نزد بدینجهت در آذربایجان وکردستان مساله اصلی مردم تغییر ساختار دولتی وکشوری است و معتدل ترین سیاستمداران و روشنفکران این مناطق طرفدار فدرالیسم هستند نمونه مشخص آن « خانه اقوام » در تهران است که یک نهاد پذیرفته شده است و فعالین اصلی آن ترک ، کرد و عرب هستند و همگی بطور یکپارچه طرفدار فدرالیسم می‌باشند.کسانی که انجمن‌های ایالتی را بجای فدرالیسم مطرح می‌کنند برای اینکه پیشنهاد انها از قانون اساسی جمهوری اسلامی عقب مانده تر نباشد می‌پذیرند که در مناطقی مانند آذربایجان ، کردستان ، خوزستان ، بلوچستان و ترکمن صحرا آموزش زبان مادری جزو برنامه‌های مدارس باشد یعنی بطور ناقص چند فرهنگی بودن ایران را می‌پذیرند و یا وقتی مجلس دوم متشکل از نمایندگان اقوام را پیش می‌کشند به نوعی از فدرالیسم ابتدائی نزدیک می‌شوند. شکی نیست که اگراین گونه طرح‌ها تکمیل واجرائی بشوند تبدیل به طرح فدرالیسم می‌شوند. در دوره تدوین قانون انجمن‌های ایالتی اصل « حق تعیین سرنوشت ملل بدست خود » به مفهوم امروزی آن هنوز متداول نشده بود و بعد از جنگ اول جهانی است که در اعلامیه چهارده ماده‌ای ویلسون رئیس جمهور آمریکا همراه با پروژه دولت _ ملت‌ها حق تعیین سرنوشت با مفهوم امروزی عنوان می‌گردد و راهگشای جنبش‌های ضد استعماری می‌شود. تا آن زمان هیچ کس کثیرالمله بودن ایران را نفی نمی‌کرد و پس از آنست که طرفداران حکومت متمرکز با این اصطلاح مخالفت می‌کنند چون اگر کثیر المله بودن را بپذیرند بدنبالش مجبورند حق تعیین سرنوشت را برای همه ملل ایرانی قبول بکنند زیرا حق تعیین سرنوشت از اصول منشور جهانی حقوق بشر است. در ایران امروز با توجه به تحولات بین المللی که چهره جهان را دگرگون کرده است هر پروژه سیا سی که بخواهد با قوانین اوایل قرن بیستم آجرا شود محکوم به شکست است و حتی بالا تر از آن اگر خواسته‌های سیاسی نسل فعلی به شعار‌های دوران ملی شدن نفت محدود شود جامعه ایران هرگز به جامعه جهانی نخواهد رسید. قانون انجمن‌های ایالتی با هدف تضمین خودمختاری ایالات نوشته شده است که امروز شرط لازم است اما کافی نیست در عوض فدرالیسم برای حل مشکلات و مسائل تا بحال حل نشده متعددی مطرح می‌شود که از آن جمله می‌توان موارد زیر را نام برد:١ _ مدرنیزاسیون ساختار دولت و حکومت و سد کردن راه فساد و دیکتاتوری.٢ _ ایجاد دموکراسی واقعی و شرکت دادن هرچه بیشتر مردم در اداره جامعه و استفاده از تمام استعدادها.٣ _ حل مساله ملی و پایان دادن به هرگونه تبعیض و نا برابری و رفع عقب ماندگی مناطق محروم ملی.٤ _ ایجاد عدم تمرکز سیاسی و اقتصادی و کار امد کردن سیستم اداری و ایجاد زمینه رشد موزون اقتصادی.بی شک هر سیاستمدار یا هر حزب سیاسی میتواند موارد بالا را جزو برنامه خودش ذکرکند اما اجرای آنها بطور کامل وصحیح تنها در سیستم فدرال امکان پذیر است و یا بر عکس اگر این مسایل در جامعه چند فرهنگی ایران حل بشوند سیستم حکومتی عملا به فدرالسم تبدیل می‌شود.کسانی که انجمن‌های ایالتی را بعنوان طرح معتدل و حد فاصل حکومت متمرکز و سیستم فدرال می‌گیرند درک ناقص از فدرالیسم دارند. در دنیا همه کشورهای فدرال ویژگی‌های خود را با سیستم فدرالیسم منطبق کرده اند در ایران نیز طبیعتا این ویژگی‌ها وارد پروژه فدرالیسم می‌شود ، در این میان اصل اساسی ، پذیرش عدم تمرکز سیاسی است که در انجمن‌های ایالتی نیز وجود دارد.در دوران ما ، دولت‌ها هر روز کوچکتر می‌شوند وهرچقدر قدرت دولتی به مردم منتقل شود بهمان اندازه دموکراسی نهادینه می‌شود بنا بر این کسانی که برای دموکراسی مبارزه می‌کنند اگر فدرالیسم را قبول ندارند پس چگونه می‌خواهند تضمین ایجاد بکنند که دولت قدرتمند متمرکز از قدرت استفاده غیر دموکراتیک نکند؟قبول عدم تمرکز صرف نیزمساله را حل نمی‌کند چون عدم تمرکز اداری بدون عدم تمرکز سیاسی نفی پرنسیپ حق تعیین سرنوشت است. روند جهانی شدن تمام دولت‌های متمرکز را به چالش کشیده است و نمیتوان خواهان دخالت حد اقل دولت در امور شد و در همان حال با فدرالیسم مخالفت کرد ، این تناقض بویژه باید در برنامه‌های سیاسی گروههای اوپوزیسیون حل شود.در سیاست مانند اقتصاد اجرای مدل‌های تجربه نشده فاجعه بار است. بحث فدرالیسم این حسن را دارد که متکی بر تجربیات شصت کشور جهان است در حالیکه بحث انجمن‌های ایالتی اگر غیر از فدرالیسم از آن استنباط شود. خنثی و بدون هیچگونه تجربه عینی است علاوه بر آن حساسیتی نیز نسبت به نظام مشروطه سلطنتی وجود دارد ومخالفین رژیم گذشته نسبت به احیاء قوانین آن نظام بد بین هستند و در این رابطه نمیتوان روانشناسی اجتماعی را ندیده گرفت. بحث فعلی فدرالیسم علیرغم مخالفت حکومت و خارج از اراده احزاب و سازمانهائی که خودرا سراسری می‌دانند و تنها بهمت شخصیت‌ها و گروههای منطقه‌ای بمیان مردم رفته و مساله روز بخشی از طبقه متوسط مناطق ملی شده است. تغییر شعار معروف «دموکراسی برای ایران ، خودمختاری برای کردستان» در کنگره سیزدهم حزب دموکرات و انتخاب شعار فدرالبسم برای ایران حکایت از آشنائی مردم با این شعار دارد زیرا در تابستان گذشته وقتی که پیش نویس قانون اساسی عراق با سیستم فدرال تصویب شد کرد‌های ایرانی در شهر‌های مختلف کردستان به تظاهرات و شادمانی پرداختند و همچنین در تیر ماه سال ١٣٨١ در گرد همائی بزرگ آذربایجانی‌ها در قلعه بابک طومار معروف «آذربایجان سخن می‌گوید» به امضاء صدها شخصیت فرهنگی و سیاسی آذربایجانی رسید که خواهان فدرالیسم برای ایران می‌باشد اکنون و بویژه در آذربایجان بحث انجمن ایالتی و فدرالیسم یکی است نه جدا از هم ویا در مقابل هم. آذربایجانی‌ها هم در دوره مشروطه ، هم در دوره نهضت شیخ محمد خیابانی و هم در حکومت ملی فرقه دموکرات از انجمن‌های ایالتی درک فدرالیستی داشتند و انجمن برای انها معادل پارلمان منطقه‌ای بوده که قدرت حکومت کردن وقانون گذاری داشته است. پیشه وری می‌گفت ما می‌خواهیم مناسباتمان با برادران ایرانی مانند مناسبات مردم سوئیس باشد. در کردستان نیز همین درک وجود داشته است ودارد ، ویلیام ایگلتون دیپلمات آمریکائی که در زمان جنگ دوم در ایران بوده و همراه آرشی روزولت بدیدار قاضی محمد در مهاباد رفته است در کتاب خود تحت عنوان «جمهوری کرد» می‌نویسد که قاضی محمد سعی می‌کرد آرشی روزولت را قانع کند که آمریکائی‌ها خودمختاری کردستان را برسمیت بشناسند و اگر نمیخواهند آنرا برسمیت بشناسند لا اقل برای از بین بردن آن کاری نکنند و می‌گفت که ما می‌خواهیم در ایران نیز مثل آمریکا حکومت فدرال وجود داشته باشد. شایان ذکر است که قانون انجمن‌های ایالتی از همان آغاز با مخالفت مستبدین روبرو شده است. این قانون را نمایندگان آذربایجان به مجلس شورای ملی بعنوان متمم قانون اساسی پیشنهاد کرده بودند ولی مخالفین حاضر به تصویب آن نبودند تا اینکه انجمن تبریز تلگرافی به تهران می‌فرستد و از نمایندگان آذربایجان می‌خواهد که اگر دیگران قانون انجمن‌هارا نمی‌خواهند شما برگردید به تبریز ما خودمان آنرا اجرا می‌کنیم. این تلگراف که با تهدید ضمنی همراه بود باعث می‌شود که مخالفین تمکین بکنند و قانون بتصویب برسد.انجمن‌ها بعد از فرمان مظفرالدین شاه برای تاسیس عدالتخانه به اشکال مختلف بوجود آمده بودند و همین انجمن‌ها بودند که آن فرمان بی روح را به یک انقلاب اجتماعی فرا رویاندند و قانون انجمن‌ها می‌خواست به انجمن‌ها قانونیت و رسمیت بدهد.طرفداران انجمن آنرا برای ایجاد دموکراسی و آموزش سیاسی مردم و تربیت کادرهای سیاسی ضروری می‌دانستند و می‌گفتند اگر انجمن‌ها در ایالات باشند در باریان نمی‌توانند برای حفظ دستگاه فاسد خود مملکت را یکجا به بیگانگان بفروشند.مخالفین انجمن هم معتقد بودند که انجمن باعث تقویت نفوذ خوانین در ایالات می‌شود و زمینه را برای دخالت بیگانگان فراهم می‌کند. در آن زمان در بحث انجمن‌ها اصلا مساله زبان مطرح نبود زیرا ستم فرهنگی هنوز وجود نداشت این ظلم بعد از ایجاد دولت متمرکز مبتنی بر زبان فارسی آغاز شده وتبدیل به یکی از مسائل حاد امروزجامعه ایران گشته است. چنانکه اشاره شد یکی از اهداف فدرالیسم در ایران حل مساله ملی است و قانون انجمن‌های ایالتی قادر به حل این مساله نمی‌باشد زیرا در زمان تصویب آن مسائل امروزی مطرح نبود. پادشاهان قدیم هر ظلمی کرده بودند ، زبان مردم را ممنوع نکرده بودند ، اکنون حل مشکل زبان در مناطق غیر فارس نشین در اولویت قرار گرفته ، قانون انجمن‌های ایالتی اگر اصلاح و تکمیل شود در نهایت تبدیل به پروژه‌ای می‌شود که امروزه در ایران « فدرالیسم استانی » نامیده می‌شود در حالی که ملل غیر فارس خواهان « فدرالیسم اتنیک » برمبنای زبان می‌باشند ، بیان جزئیات این دو نوع فدرالیسم نیاز به بحث جداگانه‌ای دارد و در اینجا با فرض اینکه خوانندگان این مقاله آشنائی کافی به موضوع دارند از توضیح بیشترخودداری می‌شود. با شروع جنگ جهانی اول و اشغال شمال کشور بوسیله روسها بویژه اشغال شهر تبریز که خاستگاه قانون انجمن ایالتی بود امر تشکیل انجمن‌ها به تعویق می‌افتد و انجمن‌های موجود نیز منحل و رهبرانشان تبعید می‌شوند. در اواخر جنگ اول و با خروج نیروهای خارجی از کشور دوباره تلاش برای تشکیل انجمن‌ها شروع می‌شود شیخ محمد خیابانی در سال ١٢٩٩ به یاری مبارزان باقی مانده از دوره مشروطه حکومت آزادستان را در تبریز تشکیل می‌دهد که بمدت شش ماه آذر بایجان را کاملا بصورت خودمختار اداره می‌کند ، صولت الدوله قشقائی انجمن ایالتی فارس را تشکیل می‌دهد اما حرکات آزادیخواهانه آنان باتهام تجزیه طلبی سرکوب می‌شود.بعد از بقدرت رسیدن رضا شاه دردوره مجلس چهارم دوباره اجرای قانون انجمن‌های ایالتی مطرح می‌شود ولی نخست وزیر وقت مشیر الدوله شخصا در جلسه وزارت کشور حاضر می‌شود و می‌گوید که ما هم می‌دانیم که این قانون باید اجرا شود ولی در حال حاضر اجرای آن به زیان مردم است و باین ترتیب تا پایان حکومت رضا شاه قانون انجمن‌های ایالتی مسکوت می‌ماند. بعد از تبعید رضا شاه از ایران در شهریورماه ١٣٢٠ بار دیگر اجرای اصل اساسی مشروطیت در دستور کار احزاب وجمعیت‌ها قرار می‌گیرد و بر اساس قانون انجمن‌های ایالتی وولایتی در آذربایجان و کردستان حکومت‌های ملی تشکیل می‌شود و قوام السلطنه نخست وزیر آن زمان در مذاکرات رسمی خود با نمایندگان آذربایجان و کردستان متقبل می‌شود که قانون انجمن‌های ایالتی وولایتی را اجرا کند ولی چنانکه می‌دانیم سرنوشت آذربایجان وکردستان در آن تاریخ در خارج از ایران و توسط قدرتهای بزرگ نعیین می‌شد و بالاخره نیز با تصمیم آنان جنبش‌های ملی این مناطق سرکوب می‌شوند. در دی ماه ١٣٢٤ نیز مستر بوین وزیر خارجه انگلیس طرح نا موفق کمیسیون سه جانبه انگلیس ، آمریکا و شوروی را برای حل مسله آذربایجان پیشنهاد کرده بود این طرح یازده ماده برای اصلاحات ضروری در کشورداشت که بر اساس آن می‌بایست اختیاراتی به استانها داده می‌شد تا مسائلی نظیر مساله آذربایجان بوجود نیاید ، شوروی‌ها بااین طرح مخالفت می‌کنند و اجرای آن عملی نمی‌شود ولی تاثیرات منفی بدنبال می‌آورد بطوری که هر کس بعدا قصد اجرای قانون انجمن‌های ایالتی را داشته از طرف مخالفین متهم به اجرای طرح مستر بوین می‌شود در کتاب « گذشته چراغ راه آینده » توضیحاتی در باره طرح انگلیس وجود دارد. مخالفین طرح آنرا شبیه قرار داد وثوق الدوله می‌دانستند و فکر می‌کردند حالا که شوروی‌ها در آذربایجان و کردستان نفوذ دارد می‌خواهند منطقه نفوذی هم در جنوب برای انگلیسی‌ها فراهم شود.بنوشته اسمائیل نورزاده بوشهری در کتاب «اسرار نهضت جنوب» در جریان شورش عشایر و ایلات جنوب نیز تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی بعنوان خواست اصلی مطرح شد ه بود.آشکار است که هر وقت اجرای قانون انجمن‌های ایالتی از طرف حکومت مطرح شده برای حل یک بحران سیاسی و نجات حکومت مرکزی از یک مخمصه بزرگ بوده است اما متاسفانه نه دولتمردان و نه سیاستمداران مستقل در گذشته نخواسته اند اجرای این قانون را بخاطر محتوای دموکراتیک آن در دستور کار خود قرار بدهند. و هرگاه نیزقانون انجمن‌ها از طرف مردم ایالات در عمل پیاده شده ، باتهام تجزیه طلبی سرکوب شده است.در دهه بیست دولت‌های ضعیف ، حکیمی ، هژیر و ساعد نیز در ظاهر اقداماتی برای اجرای قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی انجام داده بودند وحتی حکیمی برای فراهم کردن مقدمات کار ، دستوراتی برای استاندار‌ها صادر کرده بود اما وقتی که سپهبد رزم آراء بعد از رسیدن به نخست وزیری تصمیم می‌گیرد بطورجدی این قانون را اجرا کند از طرف مخالفین متهم می‌شود که قصد ایجاد سیستم فدرال را دارد. بررسی تجربه دولت رزم آراء بسیاری از مسائل را روشن می‌کند در این رابطه کاوه بیات در شماره ٢٠ فصلنامه گفتگو مقاله با ارزشی تحت عنوان «انجمن‌های ایالتی وولایتی به روایت رزم آراء » نوشته است که مطالعه آن برای کسانی که علاقمند به موضوع هستند مفید می‌باشد.رزم آراء در یکی از بحرانی ترین شرایط بین المللی یعنی فردای روز آغاز جنگ کره ، روزششم تیر ماه ١٣٢٩ به نخست وزیری منصوب می‌شود. در آن تاریخ آمریکائی‌ها فکر می‌کردند جدیت و قاطعیت رزم آرا ء می‌تواند در منطقه ثبات ایجاد کند و تعادل قوا را بنفع امریکا تغییر دهد بدینجهت حمایت آمریکائی‌ها در بقدرت رسیدن وی تاثیر داشت اما افکار عمومی ایرانیان بعد از اشغال ایران توسط متفقین در زمان جنگ و وقایع بعدی ، با هرگونه دخالت خارجی حتی اگر این دخالت بنفع مردم ایران انجام می‌گرفت مخالف بود براین اساس قضاوت منفی مردم نسبت به رزم آراء میدان عمل اوپوزیسیون دولت را گسترش می‌داد. رزم آراء هنگام معرفی هیئت دولت به مجلس گفت:«برنامه دولت اینجانب حرف و نوشته وخطابه نیست بلکه کار وعمل است... تغییر در طرز کار‌های اداری کشوری و واگذاری کارهای عمومی بدست مردم از طریق تشکیل انجمن‌های محلی در، ده ، بخش ، شهرستان و استان... تجدید نظر در وضع اداری مملکت و تهیه لوایح قانونی لازم به منظور اینکه اهالی هر محل در اداره امور محلی خویش ، بیش از آنچه فعلا معمول است ، دخیل باشند »دولتهای قبل از رزم آراء نیز ازین وعده‌ها داده بودند ولی رزم آراء در روز‌های بعد نشان داد که قصد جدی دارد تا برنامه خود را عملی سازد در همین رابطه هیئتی از قضات عالی مقام را مسئول تهیه آئین نامه اجرائی انجمن‌های ایالتی نمود و این دومین بار بود که بعد از وقایع آذربایجان طرح عملی انجمن‌ها تهیه می‌شد.در سال‌های آغازین مشروطیت و نیز وقایع آذربایجان وکردستان ، عمدتا نیروهای محافظه کار با اجرای قا نون انجمن‌های ایالتی مخالفت کرده بودند اما این بار کسانی در مقابل این قانون ایستادند که از در آزادیخواهی وارد میدان سیاست شده بودند. این باررهبران جبهه ملی مانند محمد مصدق ، مظفر بقائی ، حسین مکی و محمود نریمان تمام تلاش خود را مصروف جلوگیری از اجرای قانون انجمن‌های ایالتی نمودند. روزنامه باختر امروز به سر دبیری دکتر حسین فاطمی در شماره ١٧ تیر خود از نگرانی برخی محافل سیاسی «...از برنامه آقای رزم آراء در مورد خودمختاری ایالات بصورت فدراتیو... » خبر داد. قبل از آن مجله تهران مصور که از دولت رزم آراء طرفداری می‌کرد درشماره نهم تیر ماه خود در مقاله « حکومت فدرال ایران » نوشته بود:«...آمریکائی‌ها مدعی هستند که حکومت فدرال آنها بهترین طرزحکومت است که در دنیا می‌توان یافت...و در محافل سیاسی تهران گفته شده است ، در صورتی که حکومت فدرال ایران بتواند حقیقتا یک حکومت دموکراسی باشد و شهرستانهارا در امور داخلی خود تا جائی که به اساس مرکزیت لطمه وارد نشود ، آزاد بگذارد یکی از عمده ترین مسائل مشکل ایران حل خواهد شد... »بدنبال مقالات روزنامه‌های موافق و مخالف دولت و با ارائه طرح دولت به مجلس بصورت یک ماده واحده در مورد تفویض اختیارات به ایالات ، موضوع مورد بحث برای مدتی به یکی از مباحث مهم کشور تبدیل شد. در تبصره این ماده واحده آمده بود که:« سازمان اداری هر یک از استان‌ها ، شهرستان‌ها ، بخش‌ها ، دهستان‌ها ، دهات و طرز انتخاب و تشکیل انحمن‌ها و شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان و وظایف انجمن‌ها و چگونگی انجام آنها و طریقه انتخاب استانداران ، فرمانداران و کلیه مامورین دولتی و جزئیات دیگر به موجب آئین نامه‌ای که به تصویب کمیسیون مربوطه می‌رسد ، اجرا خواهد شد.» آئین نامه‌ای که از آن صحبت می‌شود ٦٩ ماده داشت و بدستور رزم آراء توسط قضات صاحب نظر و کاردان نوشته شده بود. قرار بود ده هیئت دوازده نفره از حقوق دانان و صاحب نظران به استان‌ها فرستاده شوند تا در تشکیل انجمن‌ها به مسئولین محلی کمک بکنند.بنوشته روزنامه باختر امروزکه اخبار جلسات حبهه ملی را چاپ می‌کرد ، در جلسه ٢٤ تیر که در منزل مظفر بقائی ترتیب یافته بود نوعی تقسیم کار بین اعضاء جبهه برای مخالفت با طرح رزم آراء صورت می‌گیرد و ظاهرا وظیفه تیره نمودن رابطه رزم آراء با شاه بعهده حسین مکی گذاسته می‌شود.روز بعد در جلسه مجلس شورای ملی حمله اصلی را دکتر مصدق شروع می‌کند و ضمن صحبتهایش می‌گوید:«... نقشه این خود مختاری را چندی قبل یکی از دول سرمایه داری به علیحضرت همایون شاهنشاه پیشنهاد کرده است ولی چون شاه وطن پرست با آن موافقت نفرموده اند این دولت روی کار آمده است که کور کورانه مقصود دول سرمایه داری را انجام نماید... ». با سخنان بعدی مصدق معلوم می‌شود که منظور از دولت سرمایه داری آمریکاست.رهبران جبهه ملی علیرغم تظاهر به قبول قانون انجمن‌های ایالتی ، در عمل مخالف آن قانون بودند چنانکه وقتی خودشان به حکومت رسیدند هیچ اقدامی برای اجرای این قانون انجام ندادند ، در همان زمان نیز مصدق می‌گفت: «اگر روزی این انجمن‌ها خلاف قانون عمل کردند... و استاندار استان دستور تعطیل انجمن را نداد و در خواست انحلال انجمن را هم به دولت ننمود آنوقت تکلیف با آن انجمن غیر از جنگ چه می‌شود؟». فولاد وند سخنگوی دولت در دفاع از طرح پیشنهادی از حسین مکی می‌پرسد: «...اگر شما با تشکیل انجمن‌های ایالتی موافق هستید پس با چه قسمتی مخالف هستید ؟ » و حسین مکی فریاد می‌زند: « من با نقشه مستر بوین مخالفم و گرنه با تشکیل انجمن‌ها موافقم ».حسین مکی در خاطراتش سخنان خود را در مجلس در مخالفت با طرح رزم آراء چنین می‌آورد: « ومگر انجمن‌های ایالتی و ولایتی در دوره دوم مجلس شورای ملی حق داشتند که تقاضای عزل محمد علی شاه رابکنند ؟...مادامی که رژیم این مملکت رزیم سلطنتی است ، این انجمن‌های ایالتی و ولایتی هم اگر یک روز آمدند و تلگرافات شروع شد و گفتند ما این رژیم را نمی‌خواهیم و می‌خواهیم رژیم ما جمهودی باشد و فلان آدم رئیس جمهور ما ن باشد ، چه می‌کنند... اگر یک روز سیاست خارجی خواست که یک چنین تلگرافاتی بشود و وضعیت دنیا هم یک طوری مارا در محضور گذاشته بود و در تنگنا بودیم که نتوانستیم صدایمان را بدنیا برسانیم ، رژیم مملکت ما عوض می‌شود و ما به پادشاه مملکت خودمان خیانت کرده ایم...این در درحه اول زیانش متوجه مقام سلطنت ایران است و ما برای حفظ مقام سلطنت هم که شده باید با تمام قوا جلوی تصویب این آئین نامه را بگیریم ».مظفر بقائی هم در روزنامه شاهد طرح رزم آراء را سفارش انگلیسی‌ها قلمداد می‌کرد ، او در اول مرداد در مقاله‌ای می‌نویسد: «...همین انگلیسی‌ها که حاضر نیستند کوچکترین تغییری در رفتار و رویه و عادات خود بدهند دائما تلاش می‌کنند گذشته‌های ملل دیگر را بدست فراموشی بسپارند ، تغییر آداب و رسوم ، تعیین زبان ، تغییر خط ،تغییر اسم شهر و تغییر تقسیمات کشوری... پنج سال پیش مستر بوین می‌گفت که اگر استان‌های ایران در اداره خود مختار بودند ، وضع بسیار خوب می‌شد ، امسال جناب آقای حاج نخست وزیر همین عقیده را ابراز می‌فرمایند. آیا این موضوع توارد است یا تداخل ، یا تذکر یا توصیه و یا سفارش » چنانکه مشاهده شد هدف مخالفین کوبیدن رزم آراء بود و توجهی به اصل موضوع که سپردن کار مردم بخود مردم است نداشتند و اصرار می‌کردند که این طرح را خارجی‌ها برای تجزیه مملکت پیش کشیده اند ، اکنون پنجاه و چهار سال از آن تاریخ می‌گذرد و انگلیس و آمریکا اسناد وزارت خارجه خود را منتشر کرده اند و هیچ اثری از دخالت مستقیم آنها در این ماجرا وجود ندارد در همان زمان هم وجود نداشت زیرا در آن تاریخ کشورهای یاد شده مخالف تجزیه ایران بودند و دلیل زنده آن هم اخطار اولتیماتوم گونه آنها برای خارج کردن شوروی از ایران است و بدنبال آن حمایت کامل از دولت مرکزی ایران برای از بین بردن حکومت‌های ملی آذربایجان و کردستان می‌باشد.عدم اعتقاد به سپردن کار مردم بخود مردم مشکل معرفتی رهبران جبهه ملی بوده است ، مصدق اصرار داشت که بجای پرداختن به قانون انجمن‌های ایالتی وولایتی ، قانون انتخابات اصلاح شود ومنظورش از اصلاح نیز این بوده که فقط افراد با سواد حق رای داشته باشند و محمود نریمان نماینده تهران درمتن سخنرانی اش که آنرا در روزنامه شاهد چاپ کرده است می‌گوید: «... در یک کشور که مردم هنوز همه آشنا به حقوق خود نیستند و شاید صدی نود مردم آن بی سواد هستند و نمی‌دانند حدود وثغور مملکتشان کدام است در نظرتوده مردم اقتدارات و اختیارات حکومت مرکزی مظهر وحدت و پیوستگی مردم ایالات این کشور به یکدیگر است با چه جراتی می‌توان دست به یک چنین تجربه زد...اینجا بلژیک یا سوئیس نیست... دست از تعارف و مجامله و خوشایند گوئی به یکدیگر برداریم و صاف وپوست کنده یگوئیم که مردم اغلب شهرستانها ی ایران هنوز بر آن پایه از احساسات و توان نرسیده اند که از هدایت و پشتیبانی و محافظت مرکز مملکت مستغنی باشند... »بحت حکومت فدرال از تریبون مجلس و روزنامه‌های موافق ومخالف فرا تر می‌رود ، رهبری جبهه ملی از آیت اله کاشانی می‌خواهد که اعلامیه‌ای در مخالفت با طرح رزم آراء بدهد و مردم را به قیام و تعطیل عمومی دعوت کند و آیت اله نیز خواست ایشان را اجابت می‌کند و بیانیه‌ای در مخالفت با طرح مزبور صادر می‌کند و دولت از هر طرف تحت فشار قرار می‌گیرد و بالاخره جواد عامری نماینده سمنان در جلسه یازده مهرمجلس شورای ملی پیشنهاد می‌کند که هرچه زود تر کمیسیونی برای بررسی مجدد طرح تشکیل شود و خود رزم آراء نیز که در مجلس حضور داشت پیشنهاد کفایت بحث را می‌پذیرد و در شش ماه بعدی دولت رزم آراء هم کاری صورت نمی‌گیرد و بالاخره با ترور رزم آراء مساله کلا فراموش می‌شود و شروع جنبش ملی شدن نفت هم تمامی بحث‌ها را تحت الشعاع قرار می‌دهد.اشاره نسبتا مفصل به تجربه دولت رزم آراء از اینجهت ضروری بود که مطرح کنندگان امروزی احیاء انجمن‌های ایالتی و ولایتی متوجه باشند که نه تنها طرفداران فدرالیسم بلکه نزدیکترین متحد ین فکری خودشان نیز با آن مخالفت خواهند کرد چنانکه در گذشته کرده اند وخیال نکنند که اگر فدرالیسم را تعدیل کرده و تحت عنوان انجمن‌های ایالتی عنوان بکنند پان ایرانیست‌ها آن را قبول خواهند کرد. بعد از کودتای ٢٨ مردادسال ١٣٣٢ و استقرار دیکتاتوری ، دیگر بحث انجمن‌های ایالتی و فدرالیسم مطرح نمی‌شود تا اینکه در جریان انقلاب سال ١٣٥٧ بار دیگر مساله ملی بصورت بسیار جدی و بشکل جنگ با حکومت مرکزی ظاهر می‌شود. اگر در انقلاب مشروطه فقط آذربایجان خواهان خودمختاری از طریق انجمن ایالتی بود واگر در زمان جنگ جهانی دوم کردستان نیز خواهان خود مختاری شد ، در انقلاب ١٣٥٧ علاوه بر آن دو ، خوزستان ، بلوچستان و ترکمن صحرا نیز خواهان حقوق ملی شدند زیرا یلوچ‌ها ، عرب‌ها و ترکمن‌ها که در دوره مشروطه دارای نظام خود مختاری سنتی بودند اکنون با گسترش شهر نشینی و از بین رفتن سیستم فئودالی به خود آگاهی ملی رسیده اند و خواهان برسمیت شناخته شدن هویت ملی و تاریخی خودشان می‌باشند.بعد از انقلاب ١٣٥٧ نمایندگان غیر فارس که در مجلس خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامی حضور داشتند توانستند اصل شوراهای اسلامی را که مورد قبول بعضی از روحانیون بود وارد قانون اساسی جمهوری اسلامی بکنند اما این قانون هم تا سال ١٣٧٨ اجرا نشد ووقتی هم که جمهوری اسلامی شورا‌ها را تشکیل داد تا تشکیل واقعی شورا‌های استانی پیش نرفت و البته تفسیری که جمهوری اسلامی از شورا‌ها دارد در حد مشورت دادن به حکومت است و نه شورائی که قدرت اجرائی داشته باشد و بدینسان شورا نیز ارزش و اعتبار خود را در میان ملل غیر فار س ایرانی از دست داد.با ناکار آمد شدن شوراها ی اسلامی، اصلاح ساختار اداری کشور بگونه دیگر در دستور کار وزارت کشور قرار گرفت و در سال ١٣٨٠ طرح ده ایالتی کردن ایران تهیه شد. بگفته مدیر کل تقسیمات کشوری: طرح جامع تقسیمات کشور ، ایران را به ده قسمت تقسیم می‌کند و کل استان‌ها از حالت مدیریت استانی فعلی خارج شده و با تجمع چند استان همجوار تبدیل به ده ایالت خواهند شد. در این طرح اختیارات وسیعی به فرمانداران داده خواهد شد و تعریف استاندار از داخل چارت تشکیلات اجرائی حذف خواهد شد.با ارائه « طرح جامع تقسیمات کشور » به مجلس شورای اسلامی ، نمایندگان موافق و مخالف اظهار نظر کردند.موافقین معتقد بودند که تقسیمات استانی موجود ، به مشکلات و نارضایتی‌های مختلف دامن زده در برخی از استان‌ها این احساس وجود دارد که حق وحقوقشان ضایع می‌شود لذا در طرح جامع تقسیمات کشوری ،مکانیزم‌های توزیع بودجه به نحو ی صحیح در نظر گرفته شده تا مشکلات برطرف گردد. از طرف دیگر کثیری از شهر‌ها خواستار تبدیل شدن به مرکز استان هستند و طبق آماری که ارائه شده دست کم ٣٠ نقطه در سطح کشور ،تقاضای مرکز استان شدن دارند. این در حالی است که بر اساس گزارش مسئولان وزارت کشور افزایش تعداد استانها می‌تواند مشکلات مختلفی را ایجاد کند از جمله اینکه موجبات افزایش هزینه‌ها را فراهم کند.اما مخالفین طرح جامع تقسیمات کشوری عقیده داشتند که این طرح سوق دادن کشور به سمت سیستم فدرالیستی است. مخالفین بیشتر نگاه امنیتی به طرح داشتند. آنان تعدد استانها را برای کنترل بیشتر صحیح می‌دانند و می‌گویند که استانهای کوچکتر برای امنیت مرزها ضروری می‌باشد.تهیه کنندگان طرح جامع تقسیمات کشوری پیشبینی کرده اند که روسای ایالات در جلسات دولت حضور خواهند داشت و هدایت و کنترل ایالت‌ها از پایتخت صورت می‌گیرد به دلیل همین ویژگی طراحان امیدوارند که این نوع سیاستگذاری و مدیریت از حساسیت‌ها و تعصبات منطقه‌ای و بومی کاسته شده و خصلت و حس رقابتها ی محلی و منطقه‌ای جای خود را به علایق ملی خواهد داد. کنترل ایالتها ازمرکز همچنین سبب می‌شود که خطراتی که ممکن است یکپارچگی کشور را تهدید کند ، کاهش یابند. ایجاد یک انقلاب اداری ، از دیگر مزایای طرح عنوان شده است بگونه‌ای که پیشبینی می‌شود با ایجاد تغییرات بنیادین در نحوه اداره مناطق ده گانه کشور ، امکان باز سازی سیستم اداری بیمار کشور نیز فراهم شود.طرح ده ایالتی شدن کشور در میان فعالین جنبش ملی آذربایجان با استقبال مواجه شد و گروهای مختلف ملی خواهان تکمیل و اجرای آن شدند زیرا در این طرح نشانه‌هائی از ایجاد ایالت‌های زبانی وجود داشت و این امید رابه وجود می‌آورد که طرح مزبور زمینه را برای تدریس زبان مادری در ایالات فراهم کند.طرح می‌بایست تصویب و در برنامه دوم توسعه کل کشور قرار می‌گرفت ولی روزنامه‌ها از آن تفسیر‌های متضاد ارائه کردند و آنرا به یک طرح پلیسی و برهم زننده ترکیب اتنیک مناطق ملی تبدبل نمودند و همچنین اسکان و تخته قاپو کردن عشایر را نیز وارد این طرح نمودند و نتیجتا در حال حاضر بدون اینکه توضیحی داده شود پیگیری این طرح توسط وزارت کشور مسکوت مانده است که البته قبلانمایندگان مخالف در مجلس نیز خواهان مسکوت ماندن طرح بودند.در سال ١٣٨١ کنفرانسی هم در مرکز گفتگوی فرهنگ‌ها در تهران برای بحث درباره طرح جامع تقسیات کشوری تشکیل شد و از صحبت طراحان موضوع نتیجه‌ای بدست نیامد وهدف اصلی طرح روشن نشد. در حال حاضر بر اساس آمار سال ١٣٧٥ ، کشور ایران به ٢٨ استان ، ٢٨٤ شهرستان ، ٧٤١ بخش ، ٧٠٥ شهر و ٢٢٥٨دهستان تقسیم شده است بنوشته روزنامه شرق ، مسله اقوام [مساله ملی] چشم اسفندیار رژیم‌های گذشته و حال بوده است. طی سال‌های گذشته شورش‌های خونینی در قزوین ، نیشاپور ، سبزوار ، سمیرم و... در اعتراض به تقسیمات کشوری رخ داده است. بیستم مارس ٢٠٠٥ _ پاریس

كردستان ايران کجاست

كردستان ايران:
15
1
كردستان ايران در منتهىالية شمالغربى ايران و در حد فاصل بين 32 تا 40 درجة عرض شمالى و °44 تا °48 طول شرقى از نصفالنهار طرنويض قرار طرفتة است. مساحت آن حدود 106577 كيلومتر مربع مىباشد و استانهاى ايلام و كرمانشاهان و كردستان و بخش غربى استان آذربايجان غربى را در بر ميطيرد. اين مجموعة كل مساحت ايران و 27% سرزمين اصلى كردستان را تشكيل ميدهد. بخش شمالى كردستان ايران بصورت باريكةاى از رود ارس در جوار كوة آرارات كوضك تا جنوب درياضة ارومية با عرض متوسط 50 كيلومتر و طول بيش از 300 كيلومتر كشيدة شدة، سثس عرض آن از جنوب درياضة طسترش مىيابد. فاصلة شمالى ـ جنوبى كردستان 900 كيلومتر طول و ثهناى آن در استانهاى كردستان و كرمانشاهان بة 300 كيلومتر ميرسد. از شمال با جمهورى آذربايجان و تركية از غرب با تركية و عراق هم مرز است. از جنوب با خوزستان و از شرق با استانهاى لرستان و همدان و زنجان و آذربايجان شرقى همساية است.

بعد از جنط ضالدران در دورة صفوية (1623 ـ 1640م) براى اولين بار سرزمين كردستان ميان دو امثراتورى صفوى و عثمانى تقسيم طرديد. از آن تاريخ بة بعد اين بخش از كردستان بةنام "كردستان ايران" مصطلح طرديد.
در دومين تقسيمات كشورى كة در سال 1316 شمسى صورت ثـذيرفت، بر اثر اعمال سياستهاى شوونيستى رضا شاة محدودةهاى ارضى كردستان ايران بة عمد در هم ريختة شد و ضهارضوبة استانهاى آذربايجان غربى و كردستان و كرمانشاهان و ايلام از هم تفكيك طرديد. از آن زمان ببعد كردستان ايران كة منظور و استنباط رذيم از آن تنها استان كردستان بودة است در فرهنط جغرافيايى ايران قالبطيرى شد.
حكومت رضا خان در اين تقسيمات كشورى دو هدف عمدة را تعقيب مىنمود؛ از يك طرف نشان ميداد كة سرزمين و جمعيت كردها در ايران از محدودة استان كردستان فراتر نيست، از جانب ديطر با ادغام بخشى از كردستان در استان آذربايجان غربى ميخواست مناسبات دوستانة دو ملت همساية كرد و آذرى را در مسير تضادها و برخوردهاى ملى بانحراف بكشاند و در ضمن با اتخاذ سياستهاى نفاق افكنانة در ميان ملل ايرانى، ملت فارس را عملاً بة مثابة ملت برتر و فرمانروا در مسند حاكميت ايران تثبيت طردانيد.
از آن زمان ببعد و عليرغم ضند مليتى بودن ايران (فارسها، آذريها، كردها، بلوضها، عربها و تركمنها) زبان فارسى را بعنوان تنها زبان رسمى آموزش و ثرورش كشور بر ديطر خلقهاى ايرانى تحميل نمودند و بيش از 50% از فرزندان مردم ايران را كة غير فارس هستند از آموزش بة زبان مادرى محروم ساختند. روند سلطهطرى با روى كار آمدن جمهورى اسلامى، بعد وسيعترى بخود طرفت، اصول دوازدهم و ثانزدهم قانون اساسى آشكارا بر تبعيضات دينى و قومى صحة طـذاشتة است. بدين معنا حتى ايرانيانى كة ثيرو مذهب شيعة اثنىعشرى هم نيستند بدون در نظر طرفتن هويت قومى، بهيض وجة نمىتوانند بة مقام رياست جمهورى و رياست قوة قضائية و ثستهاى كليدى در مملكت برسند و عملا جزو شهروندان درجة دوم بحساب مىآيند.
بلحاظ اينكة دولتمردان ايران نسبت بة كردستان هميشة سوْ نيت داشتةاند، هرطز نخواستةاند آمارهاى دقيق و درستى بويذة در رابطه با جمعيت كردستان آنطوريكة هست ارائة دهند. بدليل درهم ريزى موقعيت جغرافيائى سرزمين كردستان و وضعيت دموطرافى كردها، امكان دسترسى بة آمارهاى واقعى مشكل است. قدر مسلم اين است كة اكثريت قريب باتفاق كردها مشخصاً در ضهارضوب استانهاى آذربايجان غربى و كردستان و كرمانشاهان و ايلام ساكن مىباشند و در سرتاسر نوار غربى كشور با كردهاى تركية و عراق همجوار هستند. طبق سرشمارى سال 2000 ميلادى جمعيت كردستان ايران 7851000 نفر بودة است كة 7/11% كل جمعيت كشور را تشكيل ميدادة است. اين آمار بدون احتساب كردهاى مقيم مركز، قزوين، كلاردشت مازندران و كردهاى خراسان است.
از نظر مذهبى 98% مردم كردستان مسلمان هستند و 2% بقية، اقليتهاى مذهبى، اعم از مسيحى (آسورى و ارمنى) و يهودى مىباشند. حدود 75% از مسلمانان كرد سنى مذهب و 25% ديطر از ثيروان اهل حق و شيعة مذهب مىباشند.
وضعيت سرماية و كار در كردستان ايران:
بر مبناى آمارطيرى سالهاى طـذشتة، كارطران صنعتى بخش ناضيزى از مجموعة كارطران صنعتى كشور را ـ تنها 15/2% ـ تشكيل ميدادة است. همضنين بر مبناى همين آمار، سرمايةطزارى صنعتى در كردستان ضيزى كمتر از 2% كل سرمايةطزارى صنعتى در كشور مىباشد. بيشتر اين سرمايةطزارى نيز توسط دولت صورت طرفتة است و سهم بورذوازى كرد در سرمايةطزارى صنعتى بسيار اندك و ناضيز است.
بخش عمدة نيروى كار كردستان بة سبب عقب ماندطى اقتصادى، در كردستان قابل جذب نبودة و بناضار بصورت تودةهاى انبوة كارطران مهاجر فصلى و با نيروى كار ارزان قيمت وارد بازار كار در ساير نقاط ايران ميشوند و بويذة در كارطاههاى آجرثزى و عملطى در بخشهاى راة و ساختمان جذب مىطردند.
بطور كلى بةدلايل خاص سياسى و اعمال خشونت و ستمطرى توسط نظام حاكم، كردستان همضنان در حاشية و بدور از طسترش سرمايةطزارى صنعتى و در حالت سنتى نطاة داشتة شدة و از امكانات بالقوة فراوانى كة داراست براى شكوفائى صنعتى و سرمايةطزارى با بارورى مفيد استفادة بعمل نيامدة است و از اين منظر كردستان همضنان جزو عقب ماندةترين مناطق ايران بشمار مىآيد.
ستم ملى و الزامى بودن مبارزة:
بطور كلى ستم ملى در كردستان يك واقعيت عينى است ولى يكجانبة بة معنى تنها تحميل زبان فارسى نيست، بلكة نتيجة واقعيات ضند جانبةاى است كة از جنط جهانى اول تا بامروز كردستان را در عرصةهاى سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنطى دضار محروميت و عقب ماندطى طردانيدة است. استبداد سلطنتى و رذيم ارتجاعى جمهورى اسلامى در طـذشتة و حال، حاكمان زوّرمدار و شوونيست و ظالم دينى بر اثر تبعيضات ملى ـ مذهبى موجوديت ملل تحت ستم و از جملة كردها را از هويت ملى خود باز داشتةاند. بلحاظ سياسى، هرطز هيض حزب يا سازمان سياسى كة مختص كردستان باشد، امكان فعاليت علنى و قانونى ثيدا نكردة است و هميشة خواستهاى مشروع و طبيعى مردم كردستان را با انط تجزيةطلبى و ببهانة دفاع از تماميت ارضى مملكت! با يورشهاى سبعانة ثليسى و نظامى و بمنظور سركوب قطعى جنبش حق طلبانة و عادلانة خلق كرد ثاسخ دادةاند.
تبعيضات ملى ناشى از تراوشات سياستهاى انحصارطرانة و در عين حال كينةتوزانة زمامداران ايران موجب شدةاست كة كردها در بسيارى از زمينةهاى اجتماعى، بجرم كرد بودن تحقير شوند و زير تازيانة بيدادى، آنان را از كسب مشاغل ذيحق و احراز ثستهاى مطلوب مملكتى محروم نمايند.
نظام جمهورى اسلامى براى اينكة نبض كردستان را زير حيطه خود داشتة باشد، مديريت ارطانهاى دولتى اعم از كشورى و لشكرى را در كردستان زير نظارت مستقيم خود درآوردة است. در ضمن براى تحكيم هرضة بيشتر ثايةهاى خود ثستهاى كليدى و حساس را بدون استثنا بة عوامل سرسثردة كة مشخصا تكية بر افراد غير بومى دارد واطـذار نمودة است.
كردستيزى دولتهاى مركزى در ابعادى وسيع و نتايج آن براى كردها دردناك و فاجعةبار بودة است. دامن زدن بة اختلافات ملى ـ مذهبى با بهرةطيرى از محركهاى ناسالم تفرقة اندازى، صرفا بخاطر تضعيف روح همدردى و همبستطى ديطر خلقهاى ايران با جنبش خلق كرد، اغلب مناسبات سالم و برادرانة ميان اين خلقها را بة بسترهاى ناهموار و سنطلاخى كشاندةاند. مزيد بر آن ميليتاريزة كردن كردستان، سركوب قهرآميز براى در هم شكستن مقاومتهاى مردمى در كردستان، زدوبند با دولتهاى خودكامة محور و طاهاً هميارى قدرتهاى جهانى با آنان در رويارويى با نهضتهاى آزاديبخش ملى در ديطر بخشهاى كردستان را بايد جزئى از مواضع برخوردهاى ضدخلقى رذيمهاى ضدخلقى ايران در حق مردم كردستان بدانيم.
از نظر تاريخى ظهور و تداوم ديرثاى جنبش ملى ـ دمكراتيك در كردستان نتيجة و بازتاب مشروطى است از ضيرطى و كاربرد ستم ملى و محروميتهاى اجتماعى بر مردم كردستان، كة بطور نمايان از مضمونى ملى ـ دمكراتيك برخوردار است. بنابراين مبارزة براى رفع ستم ملى و تنطناهاى اجتماعى انطيزةهاى اصلى و ركن ثايدار تبلور جنبش همطانى خلق كرد در كردستان ايران بودة است. در اين راستا مردم كردستان باين امر واقفند كة خلقهاى تحت ستم در برابر ستم مشترك بايد الزاماً متحد و همبستة شوند و خود را بدان متعهد و ثاىبند بدانند.

بیدار شو

برادرانم مي دانيم آنچه که ما را به هم نزدیک می کند فراموش کرده اید ولی منتظر بیداریتان مانده ایم قرار است آینده را با هم باشیم

Tuesday, January 23, 2007

آغاز یعنی تو را دیدن و جان دوباره گرفتن

جژنی 2 ریبندان له کورد پیروز بی
سالروز تاسیس خمهوری کوردستان مبارک
jezhni 2 ribendan ten le pyroz bi
در 61 سال پیش در روزی چون امروز جمهوری کوردستان با شعار دوکراسی و آزادی در حالی بنا نهاده شد که این واژه ها هنوز نا مانوس و نا آشنا برای بسیاری ها مانده بود قاضی محمد(پیشوا)رئیس جمهور و دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران با علام خود مختاری و استقلال آرزویی دیرینه هر کردی را بر آورده نمود
آرزویی استقلال کوتاه و کمتر از یک سال (11 ماه)بود که با جان آفشانی و اعدام آن بزرگ دوباره به خواب رفت تا روزی دیگرباز جان دوباره گیرد .هر چند عمر آن کوتاه بود و دست آوردهای آن را نباید نا دیده گرفت که مختصر به آن اشاره می شود
زبان کردی زبان رسمی گردید
چاپ111 شماره روزنامه ی کورستان
برابر بودن حقوق رن و مرد
مجله ی کودکان و چند تشریه دیگر
ارتش وپاسداری به کمک زنده یاد ملا مصطفی
معاملات اقتصادی
بر افراشتن پرچم کرد
و مواردی دیگر که با توجه به عمر کوتاه بسیار مهم و بی نظیر است
اکنون بعد 61 سال ما ملت کرد یاد جمهوری و مرد فرزاته قاضی محمد را گرامی می داریم راهش ادامه دار و پاینده باد
ژانی گه ل با معنای درد ملت در سالروز تاسیس جمهوری کردستان افتتاح شد با ما باشید

Sunday, January 21, 2007

به یادجمهوری کردستان















گزارش خبرنگار ارتش شاهنشاهی



از محاکمه و اعدام قاضی محمد

سروان کیومرث صالح خواهرزاده سرلشکر فریدون جم شوهر « شمس» خواهر شاه بود. همان که بعدها با درجه ارتشبدی رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی شد و بدلیل اندک استقلال نظری که داشت، در دهه 50 بدستور شاه برکنار و به سفارت اسپانیا فرستاده شد. کیومرث صالح، در حقیقت گزارش دادگاه را برای ستاد ارتش نوشت تا در بایگانی "رکن دو" باقی بماند.
آنچه را می خوانید گزارش سروان کیومرث صالح است که به ادعای خود وی، بدلیل اقدام به انتشار آنها در مجله ارتش، متهم به افشای اسناد محرمانه(دادگاه علنی قاضی ها!) خلع درجه و لباس شد. خود او دراین باره نوشت:
«.... بعد از اتمام محاکمه قاضی ها واعدام آنها تمامی این دادگاه و محاکمه را بدون کم و زیاد در ماهنامه "ارتش" و مسائل محرمانه آن در ویژه نامه « تاج کیانی » چاپ نمودم. اما قبل از آنکه منتشر شود من را به دادگاه ارتش احضار کردند. در آنجا به من گفتند تو به جرم افشاء اخبار و مدارک محرمانه محاکمه قاضی ها گناهکار شناخته شده ای . درجه سروانی را از من گرفتند و به یک سال زندان محکوم شدم. ماهنامه توقیف شد و این اخبار پخش نشد.
...
در روز 17 آذر ماه چند لشکر ایران بطرف تبریز براه افتادند و 3 روز بعد یعنی 20 بیستم آذر ماه در اطراف تبریز مستقر شدند.
در روزهای بعد حکم رفتن به کردستان برای ارتش صادر شد. به همین خاطر این چند لشکر ارتش که در ابتدای حکومت کردستان در سنندج و کامیاران و دیواندره تا نزدیک سقز مستقر بودند و گاه گاهی با لشکر حکومت کردستان می جنگیدند , بطرف مهاباد به حرکت در آمدند. لشکر تهران و چند لشکر دیگر ایران از تبریز برای رسیدن به بقیه لشکر از راه قزوین بطرف کردستان فرستاده شدند.
این لشکرها روز «20» بیستم ماه آذر به سقز رسیدند و از آنجا با راهنمایی جاش ها از جاده بوکان بطرف مرکز حکومت کردستان بزرگ یعنی مهاباد به راه افتادند. این لشکر روز 29 آذر به مهاباد رسیده و در شهر مستقر شدند. همان شب از طریق بی سیم با تهران تماس حاصل کردند و چگونگی عاقبت و وضعیت قاضی ها را پرسیدند. در این هنگام قاضی ها در سربازخانه زندانی شده بودند.
خیلی زود از تهران فرمان رسید که جماعتی جهت محاکمه و دادگاهی صحرایی آماده شده و جهت محاکمه نمودن قاضی ها به طرف مهاباد براه افتاده اند.

دادگاه صحرایی قاضی ها و محاکمه آنها
روز6 بهمن ماه جماعت دادگاه به ریاست سرهنگ غلام حسین عظیمی و دادستان سرهنگ حسن طوفانیان (او بعدها به درجه ارتشبدی رسید و دلائل خرید اسلحه برای شاه شد) و دادیاری سرگرد جعفر صانعی و زیر نظر سرهنگ امیرهوشنگ خلعتبری (بعدها به درجه سپهبدی و فرماندهی لشکر فارس رسید) به مهاباد رسیدند و محاکمه قاضی ها را شروع کردند.
من هم در تمام دادگاهی کاملا شرکت کردم. جلسات دادگاه چند ساعتی طول کشید. سئوال و اتهامات از طرف دادستان حسن طوفانیان گفته می شد، می توانم بگویم سئوال ها واضح نبودند.
تعداد زیادی از اتهامات وارده به قاضی ها از طرف خودشان رد می شد. قاضی ها خیلی با شجاعت خواهان اقامه دلیل و ارائه مدرک می کردند، اما چون قبلا از تهران اتهامات را مشخص کرده بودند و خواسته بودند که خیلی زود قضیه تمام شود که قرار هم این نبود هیچ دلیل و مدرکی ارائه شود و بهمین خاطر جلسه دادگاه خیلی زود تمام شد و بعد از چند ساعت حکم اعدام قاضی ها را دادند. در حقیقت این حکم در تهران صادر شده بود و در همان شب به قاضی ها خبر داده شد.

اتهامات قاضی محمد
1- معامله بازرگانی نفت با دولت روسیه از قرار 51% درصد برای دولت روس و 49% درصد برای حکومت کردستان، بدون اجازه حکومت مرکزی.
2- عوض نمودن و تغییر دادن نقشه مملکت ایران و جدا نمودن 5 منطقه ارومیه، کرمانشاه و سنندج و تبریز و ایلام.
3- درست کردن پرچم کردستان با آرم چکش و داس بصورت پرچم روسیه.
4- زدن سکه برای حکومت مرکزی با عکس قاضی محمد همانند روپیه روسی.
5- درست نمودن نقشه کردستان بزرگ چهار پارچه کردستان ایران، عراق، ترکیه، روسیه
6- آوردن بیگانه و در اختیار گذاشتن قسمتی از خاک ایران از جمله ملا مصطفی بارزانی 7- تهدید کردن شاهنشاه ایران و دولت ایران و اعلام جنگ با شاه و تشویق نمودن مردم به دشمنی با شاه.
8- بستن پیمان با روسیه بر علیه حکومت ایران و همکاری با روسیه در تصرف نمودن خاک ایران.
9- اعلام حکومت کردستان و تصرف خاک ایران بنام خاک کردستان.
10- رفت و آمد به روسیه و نشستن با رؤسای آن و نشستن با « باقرآف » رهبر حکومت آذربایجان روسیه.
11- بستن پیمان و تعهد نامه بازرگانی و سیاسی بدون اجازه حکومت ایران با بیگانگان و دشمنان ایران.
12- دستگیری و کشتن کارمندان دولتی و ویران کردن خانه هایشان و آتش زدن مالهایشان خصوصا کارمندان غیر کرد.

قاضی محمد با تندی تمام این اتهامات را رد کرد بجز سه مورد ذیل:
1- رفتن به باکوی آذربایجان و دیدار با جعفر باقراف.
2- درست کردن پرچم اما نه پرچمی که چکش و داس بر روی آن باشد مانند پرچم روسیه.
3- آمدن ملا مصطفی بارزانی به مهاباد، آنهم نه اینکه قاضی او را آورده باشد بلکه خودش آمده زیرا او کرد است و کردستان متعلق به همه کردهاست زیرا هر کردی که بخواهد در خانه خود زندگی کند حق مسلم اوست زیرا حق متعلق به صاحب مال است.

اتهامات سیف قاضی یا محمدحسین خان قاضی وزیر جنگ و جانشین رهبر حکومت کردستان قاضی محمد
1- رفتن به خارج کشور، باکو پایتخت آذربایجان روسیه.
2- پیوند با پیشه وری رهبر حکومت آذربایجان ایران در تبریز و برگزاری جلسه با او و بستن پیمان با دو رهبر حکومت آذربایجان روسیه و آذربایجان ایران یعنی هم پیشه وری و هم با باقراف که هر سه پیمان نظامی بسته بودند.
3- قبول کردن وزارت جنگ از حکومت کردستان بر علیه حکومت ایران.

اتهامات صدرقاضی یا ابوالقاسم صدر قاضی
که بعنوان نماینده 14 مجلس شورای ملی ایران از طرف مردم کرد در شهر مهاباد و در اطراف آن انتخاب شده بود
1- نوشتن شعر حماسی گرم جهت تشریف فرمایی ملا مصطفی بارزانی و به وسیله این شعر او را خیر مقدم گفتن مانند رمز پیروزی ملت کرد.
2- همکاری با قاضی محمد وزیر حکومت کردستان و راهنمایی نمودن جهت راه و رسم حکومت داری مهاباد.
3- نوشتن نامه ای برای قاضی محمد با این مضموم که خودتان را نگهدارید تا از خارج کمک به شما برسد.
4- تشویق و ترغیب مردم بر علیه حکومت ایران و مطمئن ساختن مسئولین کردستان به اینکه دیگر حکومت ایران توانایی جنگ با کردستان را ندارد.»

سروان کیومرث صالح می نویسد:
«جلسه دادگاه نزدیک به چهار ساعت طول کشید. هیئت دادگاه بعد از نیم ساعت رأی و مشورت حکم اعدام آنها را صادر نمودند و در همان وقت با ستاد ارتش که آنوقت سپهبد ارتش همایونی رئیس ستاد بود ژنرال آجودانی شاه در دربار و سرهنگ فتح الله امین تماس گرفتند و تصمیم گرفته شد به تهران برگردند در همان شب از طریق میاندآب به تهران برگشتند.
با گذشت نزدیک به سه ماه از محاکمه قاضی ها، از ستاد ارتش ایران دسته ای دیگر برای محاکمه قاضی ها آماده شد که از افراد ذیل تشکیل گردید.
1- سرهنگ نیکوزاده « دادستان »
2- سرهنگ رجب عطایی « ریاست دادگاه »
3- سروان حسین صلح جو
4- سروان نبوی بعنوان محافظ قاضی ها مشخص گردید.

با اینکه قاضی ها بطور دقیق موارد اتهامات خود را رد نمودند و آن را در 114 صفحه در جلسه اول دادگاه تحقیق نوشته تا آنرا مجددا بررسی کنند ولی خواسته آنها را به مدت سه ماه در دادگاه صحرایی ستاد ارتش در مهاباد بسته و لاک و مهر شده و به همین شیوه مانده بود و کسی حاضر نشد آنرا باز کند یا لااقل بخواند. حتی در هنگام آمدن دسته دادگاهی از تهران به مهاباد همین خواسته قاضی ها را با خود برایشان نیاورده بودند تا لااقل در دادگاه تجدید نظر مجددا قاضی ها خواسته خود را مبنی بر مردود بودن اتهامات وارده بررسی شود و اثبات بی گناهی آنها ثابت شود؛ زیرا قاضی ها مطمئن بودند که لایحه تنظیم شده که آنرا آماده کرده بودند اثبات بی گناهی آنها را ثابت می کند، اما مشخص بود که حکم گناهکار شناختن آنها از تهران صادر گردیده است.
قاضی ها می پنداشتند که هر یک چند سالی در زندان خواهند بود و بعدا آزاد خواهند شد ولی اینطور نشد.
دادگاهی تجدید نظر قاضی ها از طرف ستاد ارتش مشخص و به شاه ایران معرفی گردیدند، شاه پس از راهنمایی های لازم به آنها گفت که نباید هیچ شک و گمانی در دادگاهی باقی بماند و مرتبا با ستاد ارتش رابطه برقرار کنند.
هیئت مشخص شده در روز 4/1/1325 از تهران به تبریز و از آنجا به میاندوآب و مهاباد براه افتادند.
روز 7/1/1325 به محل مورد نظر رسیدیم و شبی در پادگان مهاباد استراحت کردیم.
صبح دادگاه شروع به کار کرد و ابتدا قاضی محمد را آوردند و سئوال از او کردند که به اتهام 12 مورد محکوم شده بود و او غیر از سه مورد یاد شده همه آنها را رد کرده بود .......
قاضی محمد مجددا برای اثبات این اتهامات از آنها مدرک و دلیل می خواست. در طول مدت خواندن اتهامات وارده، قاضی محمد بسیار آرام و مسلط به خود جواب آنها را می داد.
بخاطر استواری قاضی محمد بر رد اتهامات وارده دادستان صدایش را بر قاضی بلند کرد و با لحنی تند با او سخن گفت.
قاضی محمد هم عصبانی شده و به فارسی به دادستان گفت: شما هم خورده دیگران را نشخوار می کنید . شما اگر دین ندارید و خدا را نمی شناسید و ایمان به حساب و کتاب و آخرت ندارید، لااقل ذره ای جوانمرد باشید . اینهمه دروغ و تهمت را چگونه و از کجا برای من درست کرده اید، اگر راست می گویید مدرکی بیاورید.
دادستان بیشتر عصبانی شد و به قاضی محمد گفت:
کردهای سگ صفت!
اما عصبانیت دادستان در قاضی تأثیری نکرد بلکه برعکس قاضی محمد محکم و استوار گفت:
سگ صفت و بی شرف و بی آبرو شما هستید که حد و حدودی برای خود و مردم و قانون قائل نیستید . توی بی شرف هم فقط می توانی حکم آن بی شرف دیگر را که داده بدهی، از این بیشتر خطایی نمی توانی انجام دهی. من خیلی وقت است خودم را آماده کرده ام و با آغوش باز از آنچه بدان محکوم هستم که اگر در راه آزادی ملتم کشته شوم به رحمت و برکت نزد خداوند متعال برای خودم می دانم و به چنین مرگ و مردنی مردانه افتخار می کنم.
بعد از این حرفها قاضی محمد مصمم شد که دیگر حرفی نزند و جواب سئوالی را ندهد و گفت: این نامرد هر غلطی دلش می خواهد بکند.
دادستان به این امید که قاضی کمی بخود بیاید و از گفته خود پشیمان شود وقت استراحت دادگاه را اعلام کرد.
بعد از استراحت دادگاه خیلی سعی کردند که قاضی محمد جواب سؤالات سرهنگ نیکوزاده را بدهد اما قاضی محمد گفت حال که حکم داده شده که من اعدام شوم و بخاطر عهد و پیمانی که با ملتم بسته ام که در میان ملتم زندگی کنم و بخاطر آنها بمیرم چطور حاضرم عهد و پیمان و قسم خود را بشکنم بخاطر این همه بی شرفی سرهنگی که خود را دادستان کرده من حاضر نیستم جواب چنین کسی را بدهم مگر کسی دیگر از من سؤال کند.
هیئت دادگاه پس از مشورت در میان خود ناچار شدند بجای سرهنگ نیکوزاده، سرهنگ رجب عطایی را بعنوان دادسان دادگاه قرار دهند. سؤالات دوباره از اول شروع شد. قاضی محمد همه آنها را رد نمود و در جواب سؤال داستان که چرا بدون اجازه حکومت داخلی پیمان بازرگانی نفت را با روسیه بسته اید قاضی خندید و گفت کدام نفت ما کدام چاه کمپانیای نفت در اختیار داشتیم تا بر آن پیمان ببندیم. عجیب است شما اگر می خواهید به ما تهمتی بزنید لااقل کمی راستگو باشد. شاید شما این آب که از داخل شهر جاری می شود را نفت بدانید. شما خیلی جاهلانه و بدون سند و مدرک این اتهامات را به ما وارد می کنید، که هیچکدام هم اساس ندارد .
در جواب سؤال مربوط به ملا مصطفی بارزانی قاضی محمد چنانچه سه ماه پیش جواب این سؤال را داده بود گفت: ملا مصطفی بارزانی از کردستان بیگانه نبوده و نیست, کردستان متعلق به همه کردهاست و کسی او را نیاورده، او از قسمتی از خاک خود به قسمت دیگر خاک خود آمده است والسلام.
دوباره سرهنگ عطایی یک یک سؤال خود را تکرار کرد و قاضی محمد همچون گذشته آنها را مجددا رد کرده، در این حال سرهنگ نیکوزاده که دادستان بود و قاضی خیلی محکم و استوار در مقابلش ایستاده بود، مانند مار بخود می پیچید، پارچه ای از جیبش درآورد که به رنگ قرمز و سفید و سبز بود و آرم چکش و داس بر آن کشیده شده بود. به قاضی گفت: آخر تمام حکومت و پرچم تشکیلات تو این نیست؟!! سرهنگ بر پرچم تف کرد. آنرا زیر پای خود گذاشت و پا بر آن نهاد.
قاضی گفت: اولا این پرچم کردستان نیست و نخواهد بود زیرا در پرچم ما چکش و داس نیست. دوما این اعمال تو نشانه کم عقلی توست و بی شعوری تو را می رساند، مطمئن باش شماها دستتان به پرچم کردستان نمی رسد تا به آن بی احترامی کنید روزی فرا خواهد رسید که در همین ساختمان که من را محاکمه می کنید آن پرچم به اهتزاز در خواهد آمد. پرچم کردستان را به ملامصطفی بارزانی سپرده ام و بر شانه او از این کوه به آن کوه و از این شهر به آن شهر و از این منطقه به آن منطقه ای دیگر برده شده تا روزی در بلندی های کردستان افراشته شود و مطمئن باشید این روز فرا خواهد رسید.
این بار سرهنگ از قاضی محمد خواست هر چند این مطلب خارج از برنامه دادگاه است ولی مقداری در باره خصوصیات ملا مصطفی باررزانی صحبت کند. و عقیده خودش را آنطور که او بوده و هست بیان کند.
قاضی محمد گفت: از ملا مصطفی بارزانی بگذرید. چون تو خودت گفتی ملا مصطفی بیابانی است و خارج از برنامه دادگاه است. ولی سرهنگ مجددا از او خواست... قاضی محمد گفت: اگر بطور کامل بحث خصوصیات ملا مصطفی را بکنیم شاید بگویی که طرفدار او و دوستی و حس کردانه او را فراگرفته.
سرهنگ عطایی قسم خورد که من به راستگویی تو شک ندارم و هر چه می گویی مطمئن هستم از ته قلب آنرا بیان می کنی.
این بار قاضی محمد گفت: من نمی توانم همه خصوصیات بارزانی را برای شما بگویم و شما هرگز نمی توانید بارزانی را بطور کامل بشناسید, اگر من هم بگویم هرگز آن را پسند نمی کنید که دشمنتان را با اینهمه خصوصیات عالی بشناسید و در ردیف دشمنی شما باشد.
دادستان به او گفت به اندازه طاقت خودت ملا مصطفی بارزانی را به ما بشناسان.
قاضی دوباره پا فشاری کرد که از این بحث بگذرند و گفت نه من و نه کسی دیگر نمی توانیم بارزانی را بشناسیم. ولی دادستان دوباره از او خواست تا از بارزانی صحبت کند.
قاضی گفت: خیلی خوب ولی تنها در چند جمله می توانم بگویم ملامصطفی بارزانی، آنچه از مردانگی و کرامت و شرافت و انسانیت و غیرت و شجاعت و نبرد و سخاوت و مردانگی و شهامت در تاریخ مردانی بزرگ آنها را دارا باشد همه آنرا داراست، آنچه مسلمانان صدر اسلام از باور و ملیت داشته اند بارزانی هم همه آنها را داشته است. بقول سعدی «آنچه خوبان همه دارند، او به تنها دارد»
حال دوست دارید باور کنید و اگر دوست ندارید باور نکنید.
هیئت دادگاه از تعریف قاضی متعجب شدند، مشخص بود قاضی این سخنان را از ته قلب می گفت و عقیده داشت و شک و گمان در آن نبود زیرا این سخنان را نه بخاطر ملا مصطفی می گفت تا او دلخوش باشد و نه بخاطر هیئت دادگاه، سرهنگ عطایی گفت: اینهمه عصبانیت شما از جناب سرهنگ نیکوزاده چه بوده چون ما شنیده ایم در این منطقه کسی به اندازه شما آرام نیست.
قاضی گفت من این حق را به کسی نمی دهم که به ملتم اهانت کند و من در حال حاضر بخاطر همین ملت حکم اعدام برایم صادر شده، چرا حاضر باشم هر اهانت هر بی سرو پا و نامردی را قبول کنم. من تنها مقابله به مثل جواب او را دادم نه زیادتر، این کار خداست که باید هر بی سر و پایی و نامردی اهانت به ملت کرد کند. این لیاقت و آگاهی شما نیست، از طرفی متن چه چیزی را خواسته ام تا قبول هر اهانت و بی حرمتی را بکنم چنانچه شیخ سعدی می گوید:
« هر آنکس دست از جان بشوید/هر آنچه در دل دارد بگوید »
اگر من این عمل را بد نمی دانستم بیشتر در دل داشتم که به او بگویم.
از طرفی آنچه من از خدا خواسته بودم به من داده که مرگ و شهید شدن در راه دین و ملتم و امیدوارم سربلند و سرافراز و با روسفیدی خدمت پروردگار مهربان برم.
در آخر دادگاه این اتهام را به قاضی نسبت دادند که گویا این شعر:
«اگر سربه سر پشت به دشمن دهیم/از آن به که یک تن به کشتن دهیم»
را برای تعدادی از افسر و کادرهای حکومت خوانده و آنها هم آن را شعار خود قرار داده اند. ولی قاضی در جواب گفت من اولین بار است این شعر را می شنوم.
بعدا دادستان گفت نه نه شعر را صدر قاضی سروده است و قاضی شعر دیگری برای تفنگداران حکومت کردستان سروده که ارتش و حکومت ایران مانند شعر:
پیرمردی ز نزح می نالید پیرزن صندلیش هم می لیسید
هرگز کسی را به اندازه قاضی محمد نترس ندیدم. او خیلی با شهامت و با جرأت حرف می زد و جواب سؤالات را می داد. گویا در مجلس شادمانی و عروسی نشسته است.
سرهنگ عطایی از قاضی پرسید از وقتی که ملا مصطفی بارزانی از این منطقه رفته است هیچ پیوندی با او داشته اید. اگر بوده در چه روزی؟
قاضی محمد گفت تا مدتی که بارزانی در اطراف اشنویه و نقده حضور داشتند با هم تماس داشتیم ولی از وقتی که آنجا را ترک کردند هیچ تماسی نداشتیم.
دوباره سؤال شد: آیا در حالی که با هم تماس داشتید , ملامصطفی چیزی را به شما سپرد و چه نقشه ای برای آزادی تو داشت؟ در جواب قاضی گفت: تا قبل از زندانی شوم ملامصطفی خیلی اسرار کرد با او بروم.
سرهنگ عطایی پرسید: پشیمان نیستی که با او نرفتی؟
قاصی جواب داد: اگر خداوند متعال این شیوه مرگ را خود به هلاکت دادن حساب بکند هرگز پشیمان نیستم زیرا پیمان بسته ام با ملت زندگی کنم و بخاطر شان بمیرم.
اگر من می رفتم افراد زیادی از مهاباد و ملت کرد را بجای من اعدام می کردید. حال خوشحالم بدون گناه کشته می شوم, دوم به عهد و پیمان خود وفا کردم, و امیدوارم نزد خداوند متعال رو سفید دنیا و قیامت باشم ونزد ملتم هم همینطور.
سؤال: آیا وقتی در زندان بودی بارزانی هیچ نقشه ای برای آزادی تو داشت یا چیزی دیگر؟
قاضی جواب داد: بله بارزانی من را آگاه کرد که اگر بخواهد شبی تعدادی پیشمرگه خود را می فرستم و هر طور شده تو را از زندان آزاد می کنم. ملا مصطفی مقصودش این بود که من کشته نشوم.
سؤال : چرا این کار را نکردید؟
جواب: خود من نخواستم.
سؤال: چرا؟ و به چه علت نمی خواستید از اسارت رهایی یابید؟
جواب : به چند علت نمی خواستم.
سرهنگ عطایی پرسید: این علتها چه بودند؟
قاضی گفت: بخاطر عهد و پیمانی بود که گفتم, دوم بخاطر اینکه از خونریزی جلوگیری کنم و خصوصاٌ بخاطر ماندن من کشت و کشتار نشود.
سرهنگ عطایی پرسید: راستی نگران خود بودید یا بارزانی ها و یا سربازان ما؟
قاضی جواب داد: نه والله نه نگران خودم بودم و نه نگران سربازان شما بلکه کردها و جوانان بارزانی بودم و گرنه من خود این راه برگزیده بودم و می دانستم که کشته می شوم و این آرزوی قلبی من است.
سرهنگ عطایی: آیا می توانید بگویید که چرا اینقدر نگران بارزانی ها هستید؟
قاضی محمد گفت: چون ملامصظفی و بارزانی ها جای امید آینده ملت کرد هستند و من پرچم کردستان رابه آنها سپرده ام و آنها هم از آن محافظت می کنند تا روزی که در دست آنهاست نه آن پرچمی که سرهنگ نیکوزاده بر آن تف کرد و پا بر آن نهاد. امید به خدا دارم روزی فرا رسد و این پرچم به دست بازوان پرتوان بارزانی در این ساختمانی که من را در آن محاکمه می کنید , و بر فراز بلندیهای کردستان افراشته شود.
سرهنگ عطایی : راستی از شما می خواهم جواب این سؤال من را هم بدهی تو که تا این حد ملت و خاک کردستان را دوست داری چرا و چگونه اجازه دادید که بیگانه وارد این منطقه شود و سربار ملت شود.
قاضی محمد گفت: معلوم است اینقدر این کلمه را تکرار می کنید مقصودتان لشکر روس و انگلیس است.
سرهنگ: نه مقصودم ملا مصطفی بارزانی است.
قاضی : با خنده گفت مدتی است جواب این سؤال شما را داده ام تکرار آن لازم نیست.

محاکمه محمد حسین سیف قاضی
این بار نوبت محمد حسین سیف قاضی رسید، خیلی با وقار و هیبت و آرام وارد شد و اصلا فکر نمی کرد که دادگاه است.
سرهنگ نیکوزاده به قسمت رسمی خود آمد و از سیف قاضی شروع به سئوالات نمود.
سؤال: تو چطور وزیر جنگ شدی و مسئول این پست پوشالی شدی. مقصودت چه بود؟
سیف قاضی: من با افتخار این پست را گرفتم و مقصودم خدمت به ملتم بود و تمام.
سؤال: مقصودت خدمت بود یا جمع آوری اموال و ثروت بود تا زندگی کنی؟
سیف قاضی خندید و گفت: سرهنگ مگر تو من را نمی شناسی؟ من بخاطر پول این کار را نکرده ام بلکه من مبلغ دو میلیون تومان خودم را هم برای ملت وحکومت کردستان خرج کردم. چیزی در باره من نمی دانی و چیزی درباره راه و رسم و قانون دادگاه نمی دانی.
در اینجا چون سرهنگ هنوز از حرفهای قاضی محمد عصبانی بود خواست بهانه ای از سیف قاضی بگیرد, ولی سیف قاضی او را مطلع کرد و گفت ما از مال و زندگی خودمان دست کشیده ایم. اگر یک ذره جسارت کنی من مانند قاضی محمد نیستم. و بعد مشت خود را گره کرد و به او نشان داد و گفت با این مشت سر و کله و دندانت را خرد می کنم. بالاتر از مرگ که آرزوی ماست چیزی نیست , یک میلیون دورغ و بهتان و حرفهای پوچ و بی اساس برای ما درست کرده اید می خواهید غلط اضافی هم بکنید.
تمام این دروغ ها که بسته اید هیچ اساسی ندارند، اما من در همین جا اعلام می کنم تمام دروغ ها و بهتان ها را قبول می کنم و حاضر نیستم هیچ جوابی به شما بدهم . به این طریق دادگاهی سیف قاضی پایان یافت.

محاکمه ابوالقاسم صدر قاضی
نوبت به ابوالقاسم صدر قاضی رسید.اولین سؤال دادستان این بود: این شعر چیست که برای بارزانی سروده اید؟
صدر قاضی گفت: بله این شعر را سروده ام او را دوست داشته ام و شعر برایش سروده ام.
این بار دادستان گفت: چرا در تبریز با پیشه وری جلسه داشتی و گفتگو با «نمازعلی اف» فرماندار نظامی روس در میاندوآب و الکساندر از مراغه و کونسول روس از ارومیه رفت و آمد و جلسه داشته اید؟
ابوالقاسم صدر قاضی گفت: اینها نیاز روزگار بودند.
دادستان گفت: این کار جاسوسی برای روس ها بوده؟! اما صدر قاضی آن را رد کرد و گفت: جاسوسی برای کی و چرا؟ و در منطقه ما چه چیزی وجود داشت که روس ها آن را ندیده باشند؟ آیا جایی بوده که روسها خود با آنجا نرفته باشند. این بار دادستان چند نامه دیگر را آورد که اینطور و آنطور نوشته اید، صدر قاضی گفت: هر نامه ای را که به جایی نوشته ام نسخه ای را پیش خودم نگه داشته ام، خواهش می کنم کسی را بفرستید تا نامه و مدارک من را که در تهران است آنها را بیاورد بهتر روشن خواهد شد به کجا و چگونه نوشته ام.
به این طریق و محاکمه دوباره هر سه قاضی ها تمام شد. و هیئت دادگاه به مشورت و گفتگو کردن مشغول شدند.
برعکس دادگاه صحرایی اولی کم تر از نیم ساعت طول نکشید که رأی و نظر خود را اعلام کردند و دسته دوم رأی و نظرشان به مدت 10 ساعت طول کشید. در این مدت تماس مهاباد با تهران برقرار بود. تا اینکه ساعت 12 نیمه شب دادگاه حکم را گرفت و حکم اعدام هر سه نفر صادر شد. خیلی با عجله به تهران اعلام کردند هر چند قاضی محمد و سیف و صدر قاضی و ما از حکم صادره از تهران متوجه نبودیم اما وقتی دیدیم فرماندار نظامی رنگ و رویش تغییر کرده و رنگش پریده و دستهایش می لرزد و با بی سیم بطور جدی مشغول تماس با تهران است معلوم گردید اشد مجازات صادر گردیده است و هر چند قرار بود آن شب نیم ساعت تماس با تهران برقرار باشد ولی همان شب مشخص بود ستاد ارتش و دربار شاه تا صبح منتظر حکم پایانی دادگاه بودند.
آنچه واقعیت بود دادگاه تجدید نظر هم همان نظر و رأی دادگاه بدوی را صادر کرد و در زمینه رد اتهامات توسط قاضی ها توجهی نکرد و مدرکی نیاورد. و حکم اعدام هر سه را تأیید کردند. و در فکر این بودند جایی را در شهر پیدا کنند که حکم اعدام را اجرا نمایند به همین خاطر فرماندار نظامی چوارچرا «چهار چراخ» و چند ساختمان دیگر را مشخص کرده بود.
فرماندار گفت جای اعدام را آماده کرده ایم.
ابتدا خواستند اجرای حکم را برای فرماندار مهاباد بگذارند و ما با هیئت دادگاه قرار بود به تبریز برویم و از آنجا به تهران اما ناگاه خبر رسید که دسته دادگاه تا اجرای حکم باید آنجا بماند. ناچار ماندیم تا اعدام اجرا گردید.
قاضی ها بعد از دادگاهی در پادگان در اطاقی گذاشته شده بودند و اطراف ساختمان توسط تفنگداران محافظت می شد.
دستور داده شد یکی یکی سوار اتومبیل شوند و هر اتومبیل 10 نفر سرباز با آنها سوار شود به آنها گفته شد که شماها را به تهران می بریم فرماندار مهاباد به افسری دستور داد برود که یکی یکی آنها را به میدان چهارچراغ بیاورد.
من هم برای تکمیل گزارشم برای مجله به زندان رفتم، وقتی که با افسری وارد زندان شدیم دیدیم قاضی محمد مشغول خواندن نماز است. افسر خبر را به قاضی ها داد و گفت خودتان را آماده کنید شماها را به تهران می فرستیم. طبق دستور هر یک از قاضی ها با 10 سرباز محافظت می شدند و سوار ماشین کردند اما در عصر همان روز فرماندار در تمام شهر حکومت نظامی اعلام کرد که کسی حق خروج از خانه خود را ندارد, اطراف و اکناف شهر مملو از سرباز بود.
در مدت یک ساعت هر یک از قاضی ها با یک سرباز اتومبیل سوار شدند. قاضی محمد در اتومبیل اولی و سیف قاضی در دومی و صدر قاضی در اتومبیل سومی منتظر دستور شدند.
از تهران دستور آمده بود که برای ترساندن ملت کرد و پند و عبرت گرفتن مردم، قاضی ها را در میدان چهارچراغ اعدام نمایند.
فرماندار قبلاٌ خانه ای را که در میدان چهارچراغ بود خالی نمود این ساختمان سه طبقه بود و هر سه طبقه خالی نمود.
گویا سربازان و افسران شهر در این قسمت مواظب شهر است. این ساختمان سه درب داشت یکی از دربها بطرف میدان شهر باز می شد و دومی به حیاط کوچک و سومی به طرف بیرون میدان باز می شد.
دادستان سرهنگ نیکوزاده شروع به خواندن حکم دادگاه کرد و قاضی را متوجه کرد که حکم باید همین حالا اجرا شود. از این رو به قاضی محمد گفت اگر وصیتی داری بگو یا خودت بنویسید.
قاضی محمد محکم و استوار به پشت میز رفت و شروع به نوشت وصیت نامه نمود. چند صفحه ای نوشت معلوم بود خسته شده از این رو به ملا مهابادی گفت بیا و آنچه من می گویم بنویسید. قاضی محمد خیلی آشکارا آنچه می گفت او می نوشت و گفت بنویس: فلان زمین و فلان مکان برای مسجد و مدرسه و بیمارستان قرار گیرد تا برای ملت کرد و نسل آینده مورد استفاده قرار گیرد.
سفارش به اتحاد و با هم زندگی کردن و دوستی برای ملت کرد نمود .
قاضی محمد از دادستان خواست که اجازه دهد که وصیت نامه ای برای ملت کرد بنویسد. دادستان اجازه اینکار را به او داد, قلم و کاغذ خواست, فوری قلم و کاغذ برایش آوردند.قاضی محمد برای اینکه سرهنگ نیکوزاده و افراد حاضر متوجه شوند به ملا گفت آنچه من می گویم همان را بنویس.
ملای مهابادی گفت قربان باید ببینم دادستان این اجازه را می دهد, قاضی محمد عصبانی شد و گفت دادستان کیست و چه کاره است که اجازه به من بدهد یا ندهد که من می خواهم چه بگویم؟!
قاضی محمد این وصیت نامه را به فارسی به ملا می گفت و فرمود تو هم آن را به کردی بنویسید.
ملا گفت قربان به زبان کردی نمی توانم بنویسم: قاضی محمد عصبانی شد و گفت این هم یکی از بدبختی های ملت کرد است.
قاضی محمد دوباره خود شروع به نوشتن وصیت نامه کرد و آن را به شرح ذیل با خط بسیار زیبائی خود نوشت.

وصیت نامه قاضی محمد
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت, فرزند و برادران عزیزم, برادران حق پایمال شده ام، ملت ستمدیده ام، حال در آخرین دقایق زندگی, چند نصیحت به شما می کنم.
از دشمنی همدیگر دست بردارید و متحد شوید و پشتیبان همدیگر باشید. در مقابل دشمن ظالم ایستادگی کنید. خودتان را بیهوده به دشمن نفروشید. دشمن اینقدر شما را می خواهد تا کارش را بوسیله شما انجام دهد و هرگز به شما رحم نمی کند و از هیچ فرصتی علیه شما صرف نظر نمی کند.
دشمنان ملت کرد زیادند و ظالمند، قدرتمند و بی رحمند، رمز پیروزی هر ملتی اتحاد و همبستگی است. این پشتوانه تمام عیار ملت است. هر ملتی که اتحاد و همبستگی نداشته باشد همیشه زیر دست دشمن است, شما ملت کرد چیزی از ملتهای دیگر و سرزمین های دیگر کم ندارید، بلکه از مردانگی و غیرت و لیاقت از ملتهای دیگر که آزاد شده اند پیشرفته تر هستید. ملتهایی که از چنگال دشمن ظالمشان رستگار شده اند مانند شما هستند.
...
راهنمایی و وصیتم این است که بگذارید بچه هایتان بخوانند زیرا ما ملت کرد چیزی از ملت های دیگر کم نداریم مگر خواندن، بخوانید تا از کاروان ملت های دیگر عقب نمانید. شماها نباید با کشتن من و برادرزاده هایم چشمتان بترسد، هنوز خیلی افراد دیگر مانند ما در این راه باید از دست بروند تا به آرزو و مقصودمان برسیم.
کردستان خانه همه کردهاست، چنانچه افراد این خانه هر کسی چیزی بلد است به او مسئولیت داده می شود « یعنی عهده دار کاری می شود» و بر کسی حق منت ندارد، کردستان هم مانند این خانه است. اگر دانستید کسی ازاعضاء این خانه کاری از دستش بر می اید بگذارید انجام دهد، دیگر نباید سنگ جلوش انداخت و مانع او شد. اگر من مسئولیت بزرگ نداشتم حالا در زیر دار اعدام نبودم. بخاطر همین نباید بر یکدیگر منت بگذارید.
سعدی می فرماید:
مراد ما نصیحت بود و گفتیم
حوالت با خدا کردیم و رفتیم

خدمتگزار ملت و وطن قاضی محمد

بعد از اتمام این وصیتنامه قاضی محمد به دادستان گفت دوست داری برایت بخوانم؟ دادستان گفت لازم نیست.
قاضی محمد گفت : خیلی خوب اما در شرع اسلام اعدام با چوبه دار کار ناپسندی است اگر من را می کشید تیربارانم کنید, اما دادستان درخواست او را رد کرد. قاضی محمد قبل از اینکه به زیر دار اعدام برود رو به قبله کرد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد هستی که من از خدمت به ملت دریغ نکردم و قصور نکردم .,
این راه و رسم و دعا ونیایش نزدیک به 20 دقیقه طول کشید. کلماتی که قاضی محمد به زبان کردی می گفت فارسی آنرا از ملای کرد مهابادی که در آنجا حضور داشت می پرسیدم.
بعد از این مراسمات قاضی محمد را زیر چوبه دار بردند و اعدام کردند و بیشتر از دو دقیقه طول نکشید که جان داد ساعت به 4 نصف شب رسیده بود.
این بار به کامیونی که محمدحسین سیف قاضی در آن بود دستور حرکت به میدان دادند وزیر جنگ حکومت کردستان سیف قاضی وارد اتاق شد و دادستان و ملای مهابادی و رئیس بهداری را دید. فوری فهمید جریان چیست اصلا تغییر نکرد و رنگش نباخت. دادستان حکم را برایش خواند و گفت می توانی وصیت نامه ای برای خودت بنویسی, فوری به پشت میز رفت و وصیت نامه اش را در 10 صفحه نوشت، نزدیک صبح بود که او را به میدان اعدام بردند. همین که چشمش به پیکر رهبر حکومت کردستان افتاد، شروع به شعار دادن علیه دشمنان ظالم و ستمگر نمود و مرگ بر شاه را سرداد. با مشت و لگد او هر سرباز و افسری می رسید فورا به زمین می افتاد، غرش شیرانه سیف قاضی تمام مردم دور و بر چهار چراغ را از خواب بیدار کرد. با هر ضربه که بر سرباز و افسری وارد می کرد آوای زنده باد قاضی محمد، زنده باد ملت کرد، زنده باد استقلال ملت کرد، ما میریم اما ملت کرد هرگز نمی میرد، خیال کردید. چون صدای سیف قاضی بلند بود و خودش هم آدم با هیبتی بود و بسیار نترس و بسیاری از مردم با صدای او از خواب بیدار شدند تا او را به زیر چوبه دار رساندند. چندین افسر و سرباز عجم را با مشت و لگد برزمین کوبید ولی چون حکومت نظامی اعلام کرده بودند کسی جرأت نکرد از خانه خود خارج شود. عاقبت او را به چوبه دار آویزان کردند. بعد از دو دقیقه طناب دار پاره شد دوباره او را بلند کردند و هنوز فریاد می کشید این بار او را به چوبه دار صدر قاضی آویزان کردند و او را نیز اعدام نمودند ساعت به 5 صبح رسیده بود.
نوبت به ابوالقاسم صدر قاضی رسید، اما چون نزدیک به چند ساعت در کامیون به انتظار نشسته بود کاملا گیج بود و چون با میدان اعدام چندان فاصله ای نداشت و فریاد سیف قاضی را نیز شنیده بود از جریان تا حدودی با خبر بود. نشست و شروع به نوشتن وصیتنامه نمود.
سربازان او را هم به زیر چوبه دار بردند و اعدام کردند. به این ترتیب اعدام هر سه قاضی به اتمام رسید.

بعد از اعدام اتومبیلی که قبلاٌ مرا از تهران آورده بود آماده شد و کمی دورتر از میدان چهارچراغ توقف کرده بود و وسائل ما در اتومبیل بار شده بود با عجله هیئت دادگاه و من و چند سرباز دیگر سوار اتومبیل شدیم و بطرف میاندوآب و تبریز به راه افتادیم.
ساعت 10 صبح به میاندوآب رسیدیم هرگز باور نمی کردم رهبران ملی کرد تا این حد شجاع و نترس باشند.
از دور توانستم چند عکس از آنها بگیرم، ولی نتوانستم به آنها نزدیک شوم، بعد از اعدام هم فقط از دور توانستم از آنها عکس بگیرم.
قاضی محمد به ملای مهابادی گفت وصیت نامه را فردا برای مردم مهاباد بخوان و وصیت نامه را به او داد ولی بعدا دادستان آن را از او گرفت و گفت در آینده این فتنه خواهد شد و آن را به من داد و من هم آن را در ویژه نامه چاپ کردم.

Sunday, January 14, 2007

من درد مشترکم مرا فریاد کن

















من برگشتم تا فریاد هایمان با هم گره بزنیم هر چند غاصبان بر آنند که راه بر گلویمان ببندد آن خواب زدگان نمی دانند



که آزادی را نمی توان دست بند زد و به کنج زندان انداخت که



مبارزه هیچ وقت نمی میرد